نیاز به حجب و حیای کامل- بعضی از والدین ازاین نکته آگاه نیستند که بچه‌ خودشان ممکن است از نظر جنسی و شهوانی به آن ها بنگرد و نسبت به آن ها واکنش جنسی از خود نشان دهد. در نتیجه، ممکن است بدون آنکه بدانند کودکشان را از لحاظ جنسی به خودشان متمایل سازند. پدری که در حضور دخترش لباس عوض می‌کند، یا مادری که پسرهای بچه مدرسه‌ای خود را هنوز به حمام می‌برد و خودش آن ها را شستشو می‌دهد، باعث پدید آمدن خیالات و احساسات جنسی می‌شود. بعضی از والدین به کودکان بزرگترشان اجازه می‌دهند که با آن ها در یک ‌تخت‌خواب بخوابند، و مانع از انجام ‌نوازش‌های متقابل و افراطی نمی‌شوند. برخی از والدین هیچ اشکالی در این نمی‌بینند که دهان بچه‌هایشان را ببوسند یا سفت و محکم و مدتی طولانی آن ها را در آغوش بگیرند. برخی دیگر از والدین با معادلهای لفظی با کودکان ‌عشق‌بازی می‌کنند، انگار که این بچه ها عشاق آن ها هستند و بایستی رفتار عاشقها را داشته‌باشند. بعضی از مادرها عاشق این هستند که با پسرانشان برقصند و حرکات زشتی با آن ها انجام بدهند.

این‌گونه رفتار آثار مخربی بر رشد جنسی کودکان بر جای می‌گذارد. دخترانی که تحت نفوذ پدرهای اغواکننده پرورش یافته‌اند تمایل دارند که با مردان بزرگتر رابطه‌ جنسی برقرار کنند، و پسرهایی که مادران اغواکننده داشته‌‌اند ممکن است از انگیزه های جنسی سرشار شوند و به طور زودرس به رابط جنسی کشانده شوند. برعکس، برخی از کودکان نیز ممکن است آنچنان از برخوردهای جنسی پدر و یا مادرشان وحشت‌زده می‌شوند که وقتی بالغ شدند به طور کلی از مسائل جنسی پرهیز کنند یا اینکه با اعضای گروه جنسی خودشان به دنبال رسیدن به لذت جنسی باشند. والدین اغواکننده را بایستی روان درمانی کرد.

والدین طرد کننده

طرد جسمانی و طرد عاطفی- بسیاری از والدین حتی نمی‌توانند در نظرشان مجسم کنند که مادری براستی از بچه‌اش متنفر است. آنان گزارشات مطبوعاتی مربوط به کودکان آزار دیده و طرد شده را که می‌خوانند،دچار وحشت می‌شوند. آن ها حتی نمی‌توانند باور کنند که بتوان به طرد جسمانی یک کودک اندیشید.

برعکس، طرد عاطفی کودک شایعتر است. تعداد قابل توجهی از والدین، عشق و محبت لازم برای رشد کودکان را به آن ها نمی‌دهند. طرد عاطفی از عوامل زیادی ناشی می‌شود، عواملی همچون : رشد نیافتگی، خودشیفتگی[۷]و عدم پذیرش نقش جنسی.

طرد عاطفی اشکال گوناگون دارد. ممکن است ‌به این شکل باشد که از کودک دائماً عیبجویی کنند و از او بخواهند که رفتارش را به حد کمال برساند و از این طریق بکوشند که او را طرد کنند، یا ممکن است ‌به این شکل باشد که نسبت به کودک خود بی‌علاقگی نشان دهند و از او کناره‌گیری کنند. طرد عاطفی حتی شاید تغییر شکل دهد و به صورت مراقبت بیش از حدو حمایت افراطی نمایان شود.

کودکان طرد شده پیغامی ناسالم و غیر طبیعی از والدین خود دریافت می‌کنند:«بازندگی خودت مزاحم من یکی نشو. هرچه زودتر بزرگ شو و بزن به چاک.» این قبیل والدین آرزویشان این است که دوران نوزادی و کودکی فرزندشان تمام شود تا خودشان ازانجام وظایف و کارهای روزمره‌ ناخوشایند خلاصی یابند. آنان ده‌ها جور پیغام ناسالم به کودکان ارسال می‌کنند، توالت رفتن را با شتاب و عجله یادشان می‌دهند، و مسئولیتهایی را بر آن ها تحمیل می‌کنند که کودکان آمادگی عهده‌دار شدنشان را ندارند. از این رو، این کودکان که خیلی زود خودمختاری در انجام کارها را به دست می‌آورند، ازاین واهمه دارند که نتوانند در کارها موفق شدند و آنگاه مورد انتقاد والدین قرار گیرند. آن ها انتظار دارند که مورد اتهام و سرزنش دیگران واقع شوند و برای دفاع از خودشان مجبورند که از انبوهی از مشاجره‌ها و بحث‌ها استفاده کنند. آنان به نحوی زندگی می‌کنند که گویی در دادگاهی حاضر شده‌اند و اکنون بایستی حقانیت وجود واقعیشان را با ثبات برسانند.آن ها به قدری مورد آزار«گناهان» مرتکب نشده گذشته و مراقب گریززدن از خطرات آینده هستند که کارهای فعلی را نمی‌توانند به خوبی انجام دهند.

این کودکان دائماض گرفتار فکرکردن درباره‌ خطر و دفاع هستند، و این گرفتاری فکری آنان باری سنگین است که آن ها را از لحاظ احساسی خسته می‌سازد و از لحاظ جسمانی نیرویی برایشان باقی نمی‌گذارد. این قبیل کودکان و والدینشان اگر بخواهند به اندکی خوشبختی دست پیدا کنند، بایستی از کمک تخصصی بهره‌مند شوند.

والدینی که بیش از حد وظیفه شناس هستند

خوشبختی در یک دیس طلایی- بسیاری ‌از والدین وظیفه شناس در پرورش کودکانشان محتاج راهنمایی‌اند. این والدین ممکن است مهربان و از خود گذشته باشند، اما بیش از حد به کودکشان توجه نشان می‌دهند. آن ها مصمم هستند که کودکشان را به خوشحالی وادارند، حتی اگر این کار آن ها را بکشد. آن ها می‌کوشند هر گونه محرومیت و ناامیدی احتمالی را از زندگی کودکشان دور کنند، حتی اگر در این کار، خودشان ناامید و فرسوده شوند.

خوشبختی به بهترین شکل، یک هدف غیرواقعی به حساب می‌آید. خوشبختی یک مقصد نیست. خوشبختی نوعی سفر است. خوشبختی درخود خوشبختی خلاصه نمی‌شود. خوشبختی از کارکردن ، بازی‌کردن، عشق‌ورزیدن، و زندگی کردن حاصل می‌شود. به طور ضروری مستلزم تأخیری بین میل و ارضای میل، و بین برنامه و اجرای برنامه است. به عبارت دیگر، زندگی مستلزم ناامیدی و تحمل ناامیدی است.

ما همان گونه که مجبور نیستیم از پیش به یک بیماری فکر کنیم، همان طور نیز مجبور نیستیم از پیش به فکر ناامیدی باشیم و برای آن برنامه‌ریزی کنیم. اما وقتی کودک دچار ناامیدی می‌شود، پدر یا مادر لازم نیست خود را افسرده سازند. وقتی کودک گریه می‌کند، لازم نیست که مادر پشتک بزند یا شکلک در بیاورد تا کودک را دوباره بخنداند. وانگهی، کودکان به یک مدیریت عاقلانه نیاز دارند که این مدیریت ‌بر اساس گناه یا فداشدن مادر به دست نمی‌آید.

وقتی کودک در برابر خواهشهای منطقی و خواسته‌های ملایم ما با گریه و کج‌خلقی واکنش نشان می‌دهد، بهترین کار این است که روی اجرای خواسته‌ها پافشاری کنیم و با طوفان بپاخاسته بسازیم. تسکین و دلداری دادن کودک، طوفان را از بین نخواهد برد. باوجود تلاش‌های ما، بعضی از ابرها خواهند بارید. تنها کار عملی در یک چنین موقعیتی این است که منتظر باشیم تا طوفان برطرف شود و نگذاریم که سرمای آن آسیبی به ما بزند. کودکان از توانایی‌ما برای خونسرد بودن و همدرد باقی ماندن در این موقعیت نیرو می‌گیرند و آسایش خاطر پیدا می‌کنند.

والدینی که از هم جدا شده‌اند

تظاهر به صمیمیت-طلاق- همچون قطع عضوی از بدن، برای آنانی که گرفتارش می‌شوند تجربه‌ای ‌تکان‌دهنده است. طلاق برای والدین پایانی است برای بسیاری از رؤیاها و آرزوهای گرامی داشته شده. و برای کودکان ممکن است پایان دنیا به نظر برسد. در میان تلخی و آشفتگی یک جدایی خانوادگی، والدین بایستی روشی را در پیش گیرند که حداقل آسیب را به کودکان برساند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...