این کار در قالب بررسی نظریه ها امکان پذیر است . نظریه ها به ما کمک می‌کنند که از یک عالم پیچیده و سردرگم سردربیاوریم . همچنین ما را راهنمائی می‌کنند تا برای بررسی موضوعهای برگزیده ای انتخاب کنیم . لذا به برخی نظریه ها که برای درک اختلالات ارائه شده است خواهیم پرداخت .

تنوع نظریه ها در روانشناسی مرضی بسیار است . ما شش دیدگاه نظری را که به ویژه امروزه نفوذ فراوان دارند بررسی خواهیم کرد :

۱ – دیدگاه زیست شناختی که بر نقش فرآیندهای بدنی تأکید می ورزند .

۲ – دیدگاه روان پویشی ، که بر نقش اضطراب و تعارض درونی تأکید دارد .

۳ – دیدگاه یادگیری ، که چگونگی تاثیر محیط بر رفتار را به آزمایش می کشد .

۴ – دیدگاه شناختی ، که تفکر ناقص و مشکلات حل مسئله را علل رفتار غیرعادی می‌داند .

۵ – دیدگاه ‌انسان‌گرایی – هستی گرائی ، که بر تفرد و آزادی آدمی برای تصمیم گیری ‌در مورد خود تأکید دارد .

۶ – دیدگاه اجتماعی ، که متوجه نقشهای روابط اجتماعی و تاثیر شرایط اقتصادی – اجتماعی بر رفتار غیر انطباقی است ( ساراسون و ساراسون ترجمه نجاریان و همکاران ، ۱۳۸۱ ، صفحه ۱۳۲ ).

۱ -۳ – دیدگاه زیست شناختی

افراطی ترین نقطه نظر زیست شناختی این فرض است که همه رفتارهای غیر انطباقی ناشی از اختلال عملکرد یا ساختار بدن است .

تبیین چنین اختلالی یا نقصی است موروثی یانقصی است ناشی از آسیب یا عفونت قبل یا بعد از تولد یا کژکاری کم یا بیش موقت فیزیولوژیکی حاصل از بعضی شرایط که در زمان خاصی ظاهر می‌شوند نظر کمتر افراطی که باز هم بر اهمیت کارکرد زیست شناختی تأکید می ورزند ، رفتار غیر انطباقی را محصول مشترکی ا زسه نوع فرایند مختل می بیند در بدن ( مثلا نقص هورمونی ) ، در کنش روانشناختی ( مثل گرایش به ‌کم‌رویی )، و در محیط اجتماعی ( مثلا میزان بالای بیکاری در جامعه ) .

چند عامل زیست شناختی بر رفتار جانداران تاثیر می‌گذارد چگونگی رفتار و تفکر ما نه تنها به کنش هر یک از آن ها به روابط درونی بین آن ها نیز وابسته است . عوامل ژنتیک ، مغز و دستگاه عصبی ، و غدد درون ریز همگی در فرآیندهای روانشناختی نقشهای مهمی دارند و نشان داده شده است که در رفتار غیر عادی در کارند ( ساراسون ، ترجمه نجاریان و دیگران ، ۱۳۸۱ صفحه ۱۳۶ ).

۱ -۳ – عوامل ژنتیک [۱۳۶]

ژنها در طول کروموزوم ها به طور منظم ردیف هستند و هر یک از آن ها جایگاه ویژه خود را دارد د ر حالی که نابهنجاری کروموزمی آشکاری مشاهده نمی شود ممکن است ژن‌های معیوب یا ناقص موجب نابهنجاری سوخت و سازی یا بیو شیمیائی شوند ( همان منبع ) .

سه دسته از شواهد تاثیر ژن‌های معیوب را حداقل د رمستعد ساختن فرد نسبت به اختلالات عاطفی نشان می‌دهند آن سه دسته عبارتند از :

۱ ) خویشاوندی نسبی مبتلایان به اختلال عاطفی نسبت به جمعیت کلی ، میزان بالاتری ا زاین اختلال را نشان می‌دهد .

۲ ) میزان تطابق[۱۳۷] برای اختلالات خلقی در دو قلوهای مشابه ( یک تخمکی ) بسیار بالاتر از میزان آن در دوقلوهای نامشابه ( دو تخمکی ) که ژن‌های متفاوت دارند ، می‌باشد ( هیچ یک ا زاین شواهد به وضوح عوامل محیطی را از عوامل ارثی تفکیک نمی کنند ، این کار با نوع دیگری ا زمطالعات امکان پذیر شده است ).

مطالعه بر روی دوقلوهای یک تخمکی که جدا از هم بزرگ شده اند حصول اطمینان از این موضوع را که در زمینه ژنتیک مشابه عوامل محیطی احتمالا نامشابه باشند امکان پذیر می‌سازد در دوقلوهای یک تخمکی میزان تطابق برای اختلال عاطفی حتی اگر محیط رشد آنان متفاوت باشد بالاتر است. در نوعی از این مطالعات گروهی از افراد مبتلا به اختلالات عاطفی با گروهی ا زافراد بهنجار مقایسه شدند وجود اختلالات عاطفی بین خویشاوندان نسبی افراد مبتلا به اختلال عاطفی هشت بار بیشتر از میزان آن بین بستگان جمعیت بهنجار بود ( نقل از کاستلو و کاستلو[۱۳۸] ، ۱۹۹۰ ، ترجمه پورافکاری ، ۱۳۸۶ ) .

وراثت های ژنتیکی نه تنها خصیصه های فیزیکی مثل نوع جنسیت بلکه ویژگی‌های رفتاری رانیز تعیین می‌کند ولی چیزی که در این بین ناشناخته مانده این است که حدو حدود این تعیین بخشی چه میزان است یک مدل پیشنهادی به نام مدل دیاتز – استرس[۱۳۹] ، معرف این موضوع است که ژن‌های خاصی یک دیاتز یا آسیب پذیری رانسبت به یک اختلال ایجاد می‌کنند و اگر این آسیب پذیری در معرض شرایط مساعد قرار گیرد یک اختلال را باعث می‌شوند ( الوی[۱۴۰] و جاکیسون [۱۴۱] ، ۱۹۹۹ ) .

۲ -۱ -۳ – مغز و دستگاه عصبی

مغز و عصبهای آن دائما در فعالیتند این فعالیت هم به طور خودبخودی و هم در پاسخ به محرک خارجی رخ می‌دهد . شواهد فراوانی نشان می‌دهد که اختلالات رفتاری گوناگون از عیوب موجود در دستگاه عصبی ناشی می‌گردند اما هنوز سوالات بسیاری بی جواب می مانند غالبا نه نوع نقص و نه اطلاعات موجود درباره آسیب عضوی احتمالی آنقدر روشن نیستند که بتوان اطمینان زیادی درباره علل رفتارها داشت شاید کسی که گرفتار ضعف حافظه است با سر به زمین خورده باشد اما ممکن است اثرات واقعی ضربه بر بافت مغز معلوم نباشد . در چنین مواردی متخصصان بالینی در سبک سنگین کردن اهمیت نسبی آسیب عضوی یا عوامل روانشناختی احتیاط می‌کنند . شناخت کامل نقش مغز در رفتار غیر عادی مستلزم تحقیق گسترده درباره روابط متقابل فرایندهای روانشناختی و زیست شناختی است ( ساراسون ، ترجمه نجاریان و دیگران ، ۱۳۸۱) .

۳- ۱ -۳ – عوامل عصبی – غددی

غدد درون ریز بدن مایعاتی ( هورمون ) ترشح می‌کنند که تاثیر این عوامل هورمونی کانون پژوهش زیادی بوده است به خصوص ‹‹ کورتیزول [۱۴۲] ( یک ماده هورمونی ) که تاثیر بیشتری در پیدایش اختلالات عاطفی دارد . هیپوتیروئیدیسم [۱۴۳] ( کم کاری غده تیروئید ) نیز به نظر می‌رسد با افسردگی رابطه دارد ( گراهام ، ۱۹۸۵ ؛ نامداری و عسگری ، مترجمان ، ۱۳۸۲ ) .

۲ -۳ – دیدگاه روان پویشی

تئوری روان تحلیل گری فروید اولین تلاش‌های نظام دار مدرن برای فهم اختلالات روانی در واژه های روانشناختی بود . او یک تئوری واحد و برجسته از اصول جهانی را برای تبیین رفتارهای بهنجار و نابهنجار طراحی کرد . ( نلسون و ایزرائیل ، ۲۰۰۰ ، صفحه ۵۵ ) دیدگاه روان پریشی بر این باور استوار است که افکار و هیجانات علل مهم رفتار هستند رویکردهای روان پویشی به رفتاربه درجات مختلف فرض می‌کنند که رفتار قابل مشاهده ( پاسخ آشکار ) تابعی ا ز فرآیندهای درون – روانی (حوادث پنهان ) است نظریه پردازان روان پویشی بر رویدادهای درونی و خاستگاه های تحریک محیط واحدی تأکید ندارند اما در این باره توافق دارند که شخصیت راترکیبی از وقایع داخلی و خارجی با تأکید بر وقایع درونی تشکیل می‌دهد .

از آنجا که افکار و احساسات قابل مشاهده مستقیم نیستند نظریه پردازان روان پویشی باید آن ها را استنباط کنند – آن ها استنباطشان را از فرآیندهای درونی به ویژگی‌های مهم رفتاری آشکار مرتبط می‌سازند ( ساراسون ، ۱۹۸۷ ، ترجمه نجاریان ، ۱۳۷۱) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...