در ارتباط با سبک­شناختی و رانندگی بیان‌شده است که افراد مبتدی، درباره موضوع (مثلاً رانندگی)، ویژگی­ها و قوانین مربوط به آن تجربه شخصی ندارند؛ ‌بنابرین‏، این افراد به جستجوی تحلیلی[۲۳۱] (مستقل از متن[۲۳۲]) قوانین و ویژگی­ها توجه ‌می‌کنند. با ادامه­ این روند، افراد موقعیت­های متنوع­تری را حل‌وفصل می­ کند و یادگیرنده مجموعه­ در حال ­رشد موقعیت­های شناخته‌شده را بسط و گسترش داده و با شروع مقایسه­ بین آن‌ ها، جنبه­ های کلی[۲۳۳] و خاص آن موقعیت (بجای جزئی، تحلیلی و مستقل از متن) متبلور می­ شود (اسکافرنیکت، ۲۰۰۵). این موضوع را ‌می‌توان با توجه به سطوح آگاهی اندسلی (۱۹۹۵) بررسی کرد. همان طور که در تعریف سطوح آگاهی آورده شد افراد در مرحله­ اول به عناصر موجود در محیط مانند نورها و صداها و… آگاهی پیدا می­ کند؛ ‌به این معنا که افراد مبتدی ابتدا به تک‌تک اجزای محیط حتی اگر بی­اهمیت باشند نیز توجه دارند. در واقع، در این سطح سبک­شناختی آن‌ ها بیشتر متمایل به تحلیلی است. در سطح دوم آگاهی است که این عناصر باهم ترکیب می­شوند و فرد به یک درک کلی و جامع از محیط دست می­یابد که این درک کلی بسیار شخصی بوده و به اهداف، انگیزش و دانش پیشین یا همان تجربه فرد بستگی دارد (هاورث، سیمونز و کاوادلو، ۲۰۰۰).

در تعریف افراد تحلیلی ‌می‌توان گفت که آن‌ ها تمایل دارند اطلاعات بیشتری را پردازش کنند، قبل از اینکه تصمیمی بگیرند، آن‌ ها کمتر بر روی تمایلات و تجارب قبلی­شان و بیشتر بر روی اطلاعات خارجی در دسترس تکیه می‌کنند (باربوسا، گرهاردت و کیکول، ۲۰۰۷). از طرف دیگر در تعریف درک خطر بیان شد، یک راننده­ی ایمن با توجه به تجربیات قبلی، یک برآورد ذهنی از سطح توانایی­شان دارد و بر اساس آن میزان مهارت­­هایش در پیش­گیری و یا کاهش دادن خطر را ارزیابی می­ کند (دیری، ۱۹۹۹؛ به نقل از ماستن، ۲۰۰۴).

در شرایط خطرناک نیز رانندگان باتجربه موقعیت خطرناک را بیشتر به‌طورکلی در نظر می­ گیرند، این در حالی است که رانندگان تازه ­کار تمایل دارند روی ویژگی­ها به طور باریک­بینانه تمرکز کنند تا آنجایی که آن‌ ها نمی ­توانند یک شمای کلی از محیط ترافیکی ایجاد کنند (آندروود و چاپمن، بوودن و کراندال[۲۳۴]، ۲۰۰۲؛ یونال، ۲۰۰۶). علاوه بر این، آن‌ ها تمایل دارند تا به وسایل نقلیه دیگر نزدیک­تر شوند و نسبت به خطرات دورتر توجه مؤثری ندارند، و در کنترل و جستجوی دو طرف جاده ناموفق هستند، و در محیط ترافیکی روی اشیاء نامرتبط تمرکز ‌می‌کنند، چراکه از چشم­هایشان­ استفاده ناکارآمد ‌می‌کنند (دراموند، ۱۹۸۹؛ به نقل از یونال، ۲۰۰۶).

سیستم­های شناختی

یکی از گرایش­های جدید روان‌پزشکی در اصطلاحات سیستم­های عصب­شناختی[۲۳۵]، سیستم­های شناختی است که شامل فرایندهای ادراک[۲۳۶]، توجه[۲۳۷]، حافظه­ کاری[۲۳۸]، حافظه­ بلندمدت[۲۳۹]، کنش­های اجرایی[۲۴۰]، تصمیم ­گیری[۲۴۱]، فراشناختی[۲۴۲] و شناخت اجتماعی[۲۴۳] می­ شود. کنش اجرایی مکانیسم ضروری شناختی برای سازمان‌دهی شناختی اطلاعات و برنامه­ ریزی و اجرای یک پاسخ است. کنش‌های اجرایی ساختارهای مهمی هستند که با فرآیندهای روان‌شناختی مسئول کنترل هوشیاری، تفکر و عمل مرتبط می­باشند (زلازو و مولر[۲۴۴]،۲۰۰۲). در واقع هر روز این کنش­ها به هنگام فکر کردن درباره انجام کارهای روزمره، سازمان‌دهی افکار، کنترل تکانه­ها، برای حل مسئله و یکپارچه‌سازی اطلاعات محیط مورد استفاده قرار می­ گیرند.

در مطالعات متعددی برای ارزیابی مقاومت در تداخل (به عنوان‌مثال روسنتهال و آلن[۲۴۵]، ۱۹۸۰)، استفاده از راهبردها در حافظه­ کاری (به عنوان‌مثال شاپیرو، هوگز، آگوست، و بلومکویست[۲۴۶]، ۱۹۹۳) و پاسخ­دهی به تکالیف بازداری (به عنوان‌مثال آیبونی، داگلاس، و باکر[۲۴۷]، ۱۹۹۵؛ شو[۲۴۸] و داگلاس، ۱۹۹۲) به نقص در کنش­های اجرایی استناد می­ شود.

اصطلاح بازداری از قرن ۱۹ در عصب­شناسی مطرح‌شده است (اسمیث[۲۴۹]، ۱۹۹۲). در مغز نورون­های مهاری هستند. وقتی‌که نورونِ حاوی گابا فعال است، گابا را در درون شکاف سیناپسی آزاد می­ کند، و این می ­تواند بازداری را در نورون هدف القا کند. با اثبات بازتاب بازداری و مراکز بازداری در مغز، نظریه­پردازان قرن ۱۹ ام نظریه­ های تأثیرگذاری در این‌باره بیان کردند مانند شرینگتون[۲۵۰]، فروید، پاولف[۲۵۱]، ویلیام جیمز[۲۵۲]، ایسنک[۲۵۳] و دیگران (اسمیت، ۱۹۹۲؛ برانرد و دمستر[۲۵۴]، ۱۹۹۵). آن‌ ها از اصطلاح بازداری برای توضیح موارد گوناگونی استفاده کردند مانند ۱) بازداری اساس تحول ذهنی کودک است. قشر مخ کودک رشد می­ کند تا تکانه­های قدرتمند از قسمت­ های عمیق گانگلیای قشری را فرونشاند؛ ۲) بازداری علتی برای پدیده­ خاموش­سازی در یادگیری است. بازداری زمانی ایجاد می­ شود که محرک شرطی (به عنوان‌مثال، صدای زنگ) دیگر با محرک غیرشرطی (به عنوان‌مثال غذا) که در اصل جفت شده بودند، همراه نمی­ شود؛ و ۳) سرکوب روانی از حافظه از طریق بازداری است. تجربیات ناخوشایند مانند سوءاستفاده از قسمت هشیار به وسیله مکانیسم فعال بازداری بیرون رانده می­ شود (آرون[۲۵۵]، ۲۰۰۷). فرایندهای بازداری در همه­جای مغز پستانداران هستند (گاتلیب[۲۵۶]، ۱۹۸۸)، و امروزه روانشناسی شناختی توجه خود را به تشخیص نقش عملکردی این فرایندها متمرکز کرده ­اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...