هاروی اندیشمند دیگری است که در چارچوب اندیشه­ های سوسیالیستی بیشتر از منظر سرزمینی و فضایی به موضوع عدالت پرداخته است. از نظر هاروی، در نظام فضایی در بین مناطق، جابجایی مازاد تصاحب وجود دارد که خود به استثمار شدن برخی مناطق توسط مناطق دیگر می­انجامد. از نظر هاروی هدف­ها و مبانی سرمایه­داری با عدالت اجتماعی سازگار نیست و عناصری چون محرومیت و استثمار از ملزومات بازار هستند و اساسا امکان تحقق عدالت را منتفی می­سازند. بر این مبنا هاروی سعی ‌کرده‌است که راه ­حل­ها را نیز در تغییرات فضایی جستجو کند و پیشنهاد می­ کند تا در تعیین حد و مرز مناطق و تخصیص منابع ‌به این مناطق معیارهای اجتماعی عادلانه­ای را مد نظر قرار دهیم و نحوه­ تعیین حد و مرزها و تخصیص منابع به گونه ­ای باشد که بیشترین سود عاید گروه ­های فقیر و فاقد امتیاز شود و نه بالعکس (سروستانی و دغاقله، ۱۳۸۷: ۲۶).

مارکسیست­های متأخر نظیر پولانزاس و رایت نیز به بحث از نابرابری (عدالت) پرداخته­اند. پولانزاس مانند آلتوسر جبر اقتصادی دیگر مارکسیست­ها را نمی­پذیرد. وی در پی تکمیل و از نو جهت دادن به تحلیل مارکسیست­های سنتی از طبقه و دولت سرمایه­داری و دیگر مباحث مهم در نابرابری اجتماعی بوده است (گرب، ۱۳۷۳: ۱۷۳). به طور کلی پولانزاس مانند اکثر مارکسیست­ها سلطه سیاسی بورژوازی را با قدرت زورگویانه و نحوه حکومت دولت ملازم می­داند و معتقد است که نفوذ ایدئولوژیک آن در ساخت­های مذهبی و آموزشی و دیگر ساختارهای جامعه تجلی می­یابد. وی اشاره می­ کند که عوامل سیاسی و ایدئولوژیک می ­تواند شکاف ثانویه­ای را به شکل قشرها و یا تقسیمات فرعی را میان طبقات اصلی ایجاد کند (گرب، ۱۳۷۳: ۱۷۵). پولانزاس این امکان را می­دهد که روابط قدرت به ورای روابط طبقاتی بسط یابد تا مسائلی نظیر نژاد، جنسیت و جز این­ها را شامل شود. به طور کلی تصور وی از نابرابری در تحلیل او از طبقه، قدرت و دولت سرمایه­داری منعکس شده است. نقطه قوت رویکرد پولانزاس، سعی او در حفظ تأکید اصلی مارکس بر کنترل تولید مادی به مثابه منبع قدرت و نابرابری است، ضمن این­که به عوامل سیاسی و ایدئولوژیک که بعضا نادیده گرفته می­شوند، توجه می­ کند (گرب، ۱۳۷۳: ۱۸۴).

رایت نیز همانند پولانزاس و مارکس نخستین هدف خود را ارائه نظریه درباره نابرابری اجتماعی نمی­داند بلکه با توجه به خصیصه­ های ذاتی و تغییرات اخیر در نظام سرمایه­داری پیشرفته به بررسی دورنمای انقلاب سوسیالیستی می ­پردازد. با وجود این رایت برای دستیابی ‌به این هدف بینش­های مختلفی را که برای درک اشکال و منابع نابرابری اجتماعی مفید است مورد بررسی قرار می­دهد (گرب، ۱۳۷۳: ۱۸۴).

۲-۴-۲ سنت فایده­گرایان[۲۷]

فایده‌گرایی کلاسیک با کارهای جرمی بنتام[۲۸] مرتبط است. بعدها نیز توسط فلاسفه و اقتصاددانان بریتانیایی خصوصاً توسط میل در سال ۱۸۶۱ توسعه یافت (Abel Olsen, 1997: 627). از نظر فایده گرایان، انسان­ها همواره درصددند تا لذت خویش را به حداکثر و رنج خود را به حداقل برسانند و از نظر اخلاقی، کاری صحیح است که در مجموع خوشی و بهزیستی افراد را به حداکثر برساند و رنج آن ها را به حداقل. از جهت فردی، عدالت به عنوان مهاری برای کنترل لذت گرایی و زیاده‌طلبی شخص در برخورد با دیگران ایفای نقش می‌کند و از جهت اجتماعی معمولا شعارهای عدالت خواهانه برای اصلاح نظام توزیع خیرات و مضرات اجتماعی و تعدیل نابرابری­ها مد نظر قرار می‌گیرد. این امر علی القاعده وزنه سرعت­گیری برای انبوه‌سازی هرچه بیشتر مجموع خوشی و سودمندی است و در مقابل اصل فایده­گراییقرار می‌گیرد. لذا تبیین فایده گرایان از عدالت، حالت دفاعی به خود گرفته است و آن­ها تلاش زیادی کرده‌اند تا به نحوی با جرح و تعدیل مبانی فایده گرایی کلاسیک ملاحظات عدالت خواهانه را توجیه کنند (توسلی، ۱۳۸۸).

سؤال مهمی که این مکتب با آن مواجه است این است که آیا ارزش­هایی مثل عدالت و آزادی تنها در صورتی که به بهزیستی و خوشبختی بیشتر عمومی منجر شود به عنوان وسیله‌ای در خدمت این هدف قابل قبول است؟ اگر فرض کنیم در مقطعی از زمان، اجرای این آرمان­ها به بهزیستی عمومی بیشتر منجر نشود و راه­های دیگری که ناقض این ارزش­ها هستند، برای نیل به آن هدف مؤثرتر باشند آیا این­ها کنار گذاشته می‌شود؟ مسئله دیگر این است که چگونه تشخیص بدهیم که خیر و خوشی بیشتر کدام است؟ چه امیال و نیازهایی معقول و قابل اعتنا به حساب می‌آید؟ آیا میل­ها و نیازهای محسوس ملاک قرار می‌گیرد یا آنچه نیاز واقعی و شایسته قلمداد می‌شود؟ پاسخ فایده گرایان این است که میل­ها و نفرت­های محسوس معتبر است و خود افراد بهترین قاضی برای تشخیص این که چه چیزی مایه لذت و یا رنج آن­هاست، هستند. ارزش، آن چیزی است که مردم عملا به آن تمایل دارند، نه آن چیزی که ما فکر می‌کنیم شایسته پذیرش است. به گفته میل: «تنها دلیلی که می‌توان برای این که چه چیزی خواستنی است آورد، این است که مردم عملا آن را می‌خواهند. » یا به گفته بنتام: «هیچ کس به خوبی خود شما نمی­داند چه چیزی به نفع شما است» (توسلی، ۱۳۸۸).

۳-۴-۲ سنت مساوات­طلبان[۲۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...