ادوارد دوبونو (۱۹۹۲) معتقد است در پاسخ ‌به این پرسش که چرا ما به اندازه کافی توجه جدی به موضوع خلاقیت نکرده ایم دلایل بسیاری وجود دارد . اولین و در عین حال قوی ترین دلیل این است که هر تفکر خلاق و ارزشمندی ، همواره باید در مرحله ی بازنگری ، منطقی و قابل حصول جلوه کند . دفاع و تحقق چنین ایده ای ساده خواهد بود. در غیر این صورت ارزش آن شناخته نشده و چه بسا سرکوب نیز بشود متاسفانه چنین واقعیت تلخ و درعین حال غلط ، ماهیت فرهنگی دارد که باعث بی اعتنائی همگان ، حتی پژوهشگران به خلاقیت می‌گردد بیش از ۹۵درصد پژوهشگران دنیا اینگونه می اندیشند ( قاسمی ، ۱۳۸۶، ص ۱۲).

ابراهام مازلو[۱۹۲] اشاره زیبائی به نقش فرهنک و اجتماع در پرورش خلاقیت دارد ” همه انسان‌ها از بدو تولد دارای توانایی بالقوه خلاقیت هستند اما اکثر انسان‌ها این خصیصه را در جریان فرهنگ پذیری از دست می‌دهند( مویدنیا ، ۱۳۸۴، ص ۳۹) مصادیق بارز عوامل محیطی و فرهنگی ، خانواده ، والدین ، مدرسه و مربیان هستند . میل طبیعی خانواده ها و سازمان‌ها به رفتار پذیرفته شده و محافظه کاری است یعنی شرایطی که مقاومت جدی در برابر تغییرات وجود دارد . بدون شک تخیل و خلاقیت ابتداء در خانواده پایه ریزی می شود اگر خانواده فرصت های لازم را برای سوال کردن ، کنجکاوی و کشف محیط به کودکان بدهد و هرگز آن ها را تنبیه نکند ، زمینه را برای رشد خلاقیت فراهم می‌کنند . تنبیه و تهدیدهای مکرر ، آفت خلاقیت های ذهن است . فرزندان خلاق در خانه به آرامش روانی ، اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی احتیاج دارند هرچند شواهد پژوهشی کافی نیست . اما برخی تحقیقات نشان می‌دهد که والدین کودکان خلاق در رفتار خود هماهنگی بیشتری نشان می‌دهند ، کودکان خود را آن گونه که هستند قبول دارند و آن ها را به کنجکاوی در باره اشیاء و امور تشویق می‌کنند و کودکان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد می‌گذارند کارها و برنامه های آنان را تحت نظر دارند و پیگیری می‌کنند. ( سایت اینترنتی فکرنو ، ص ۴) .

تکالیف درسی ، ‌تأکید بر محفوظات ، توجه به تفاوت‌های فردی و ویژگی‌های کودکان ، رفتار معلم ، جو مدرسه و… از جمله عوامل تاثیر گذار بر پرورش و یا سرکوبی خلاقیت کودکان هستند . تعارض نقش ها نیز یکی از عوامل مهم محافظه کاری و ناکارآمدی مدارس در ایجاد تغییرات خلاقانه است. از طرفی نظام آموزش و پرورش وظیفه حفظ و تداوم فرهنگ ، اصول ، ارزش‌ها و سنن اجتماعی را به عهده دارند. براین اساس که مدارس از جمله سازمان‌های محافظه کار محسوب می‌شوند و از طرفی همه انتظار دارند مبانی رویکردهای خلاقانه و تغییرات از آموزش و پرورش شروع شود طبیعی است این وضع ، شرائط تعارض ایجاد کرده و کار برنامه ریزان و مجریان را سخت تر می‌کند. اگر مدیران و مربیان از این میان راه های متعادل را بیابند در واقع دست به کار هنرمندانه ای زده اند.

حمایت و یا نفی اساس خلاقیت و یا ترویج شکل فردی و اجتماعی آن و همچنین رویکرد خلاقیت های کوچک و بزرگ ، همه ریشه در فرهنگ ملل دارد. مثلا فرهنگ غربی خلاقیت‌های بزرگ و جهشی را حمایت می‌کند طرفداری از ارزش‌های اجتماعی مثل آزادی ، فردیت ، پیشرفت گرایی به ‌عنوان حمایت از خلاقیت تلقی و عواملی چون ابتکار ، سیالی ، انعطاف و بسط که شالوده نظریه تورنس را شامل است مبانی آن را تشکیل می‌دهد( حسن زاده ، ۱۳۸۳، ص ۲۲) . در حالی که فرهنگ ژاپنی از برداشته شدن قدمهای کوچک در این خصوص بیشتر راضی می شود . فرهنگ عمومی ایالات متحده آمریکا و ایتالیا ، بیشتر به کار گروهی اهمیت می‌دهند. اما در کشوری مثل انگلستان ، سنت کار بیشتر متکی بر ابتکار فردی است . شرکت M.I.T.I ژاپن طی مطالعه ی در باره ارتباط فرهنگ با خلاقیت متوجه شد که ۵۱ % از مهم ترین پیشرفت‌های علمی قرن ۲۰ ، در انگلستان پا گرفته اند در حالی که با وجود برنامه ریزی و سرمایه گذاریهای کلان ، تنها ۲۱ در صد چنین پیشرفتهایی مربوط به آمریکاست ( قاسمی ، ۱۳۸۶، ص ۸۲). همسالان و بزرگترها به ‌عنوان بخشی از محیط رشد کودکان تاثیر شگرفی در بروز خلاقیت ، بویژه شکل گیری اولیه آن دارند روزالیند[۱۹۳]( ۲۰۰۲) معتقد است بذرهای عقاید و ایده های ابتکاری و نو ، اغلب از تعاملات با همسالان و بزرگترها به وجود می‌آید ( حسن زاده ، ۱۳۸۳، ص ۱).

سبک‌های فرزند پروری[۱۹۴] و خلاقیت

خلاق بودن کودکان ، تحت تاثیر عوامل محیطی بویژه نگرش[۱۹۵] و شیوه های پرورشی و تربیتی والدین است مطالعه ارتباط این دو متغییر، همواره مد نظر پژوهشگران بوده و هست . شواهد حاکی است خانواده مهم ترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت‌ها ایفاء می‌کند . برآیند کلی نتایج تحقیقات حاکی است که به طور مشخص جو و محیط خانوادگی افراد خلاق ، متفاوت از جو و محیط خانوادگی افراد غیر خلاق است . این تفاوت عمدتاً ناشی از نوع ارتباط متقابل والدین و فرزندان بوده است برای مثال شیفر( ۱۹۷۰ ) با مطالعه ۱۰ نفر دانش آموز تیز هوش دختر که زودتر از موعد مهارت خواندن را یادگرفته ، سرگرمی‌های خلاقانه ( نقاشی و شعر ) داشته و دارای قدرت تخیل قوی بودند دریافت که خانواده ها با آنان سخت گیری کمتری اعمال می‌کردند . اوایل قرن ۲۰ نگرش‌ها ، شیوه های تربیتی و الگوهای رفتاری والدین با فرزندان تحت تاثیر مکاتب رفتارگرایان[۱۹۶] خشک و خشن بود اما از سال‌های ۱۹۴۰ و تحت تاثیر طرفداران مکتب روانکاوی بویژه بنیامین اسپاک که به اهمیت مسائل عاطفی، ارضاء نیازها و زیان ناشی از کنترل شدید تمایلات طبیعی تأکید داشت ، آسان گیری و انعطاف پذیری در تربیت جایگزین آن شد( کفایت ، ۱۳۷۳، ص ۵ و ۶). برخی تحقیقات نشان می‌دهد که والدین کودکان خلاق ، در رفتارهای خود هماهنگی بیشتری نشان می‌دهند و کودکان خود را آن گونه که هستند قبول دارند و آن ها را به کنجکاوی در باره اشیاء و امور تشویق می‌کنند و کودکان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد می‌گذارند و صرفا کارها و برنامه های آنان را با نظارت و پیگری مد نظر قرار می‌دهند تا دخالت ( سایت اینترنتی فکر نو ، ص ۱). اگر کودکان بتوانند از محیط خود بخواهند کارهایی برایشان انجام دهد ، در سنین پائین تر کمتر به پدر و مادر وابسته می‌شوند و احساس سلطه بر محیط و شایستگی فردی خواهند کرد و به خوبی می‌توانند از عهده مخاطرات کنجکاوی ، جستجوگری ، و خلاقیت فکری برآیند و در زندگی برخوردی کارساز و مشکل گشا پیدا کنند ( تافلر ، ۱۹۸۰، ص ۲۴۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...