مقالات تحقیقاتی و پایان نامه | ۲-۳-۳ رویکرد عوامل صنعتی- انسانی : – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
![]() |
شواهد تجربی بیان می کند که بیحوصلگی به طوریکسان (یکنواخت، ثابت) با برانگیختگی پایین یا بالا مشخص نمی شود (وات، ۲۰۰۲). هیل وپرکینز (۱۹۸۵) بیان میکنند که بیحوصلگی توسط یک مؤلفه شاخص (مثل یکنواختی ذهنی) و یک مؤلفه عاطفی (مثل ناکامی) مشخص می شود، اما هیچ مؤلفه فیزیولوژیکی واضحی شناخته نشده است. آنان (هیل وپرکینز، ۱۹۸۵) اظهار میکنند که فعالیتهای جذاب به عنوان فراهم کننده رضایت انگیزشی تفسیر میشوند و فعالیتهای خستهکننده یک سطح بالایی از ناکامی ایجاد میکنند. این مؤلفین استدلال میکنند که وقتی تحریک به طور ذهنی یکنواخت تفسیر می شود و زمانی که تعدادکمی از ساختارها (سازه های) مناسب جهت احساس رضایت به کار برده می شود، و در نتیجه باعث سطح بالای ناکامی می شود (هیل وپرکینز، ۱۹۸۵). همخوان با نتیجه گیری کلی به دستآمده توسط هیل و پرکینز (۱۹۸۵)، ماجینی[۱۸۳] (۲۰۰۰) اشاره کردهاست که بیحوصلگی درمرز پژوهشسایکوپاتولوژی (آسیب شناسیروانی) و روانزیستشناختی (سایکوبیولوژی) قرار دارد و بیحوصلگی مرضی (پاتولوژیک) نیاز به بررسی های دقیق تر در چندین حیطه تشخیصی دارد (به نقل از وات، ۲۰۰۲).
لری [۱۸۴] و همکاران (۱۹۸۶) بیحوصلگی را به عنوان یک تجربه عاطفی مفهوم سازی کرده اند که با فرایندهای شناختی- توجهی مرتبط است، به ویژه این محققین بیان میکنند که میزان بیحوصلگی تجربه شده توسط یک فرد با میزان تلاشی که فرد برای حفظ توجه مستمر روی یک محرک نیاز دارد مرتبط است، و این محرک خستهکننده، ارزیابی می شود. لری و همکاران(۱۹۸۶) بیان کرده اند که تلاش برای حفظ سطح بهینه انگیختگی، با توجه کردن به محرکهای غیر جذاب، برای شروع بیحوصلگی ضروری است و این چیزی است که آن را عدم رغبت متمایز میکند. نظرات بیان شده توسط لری (۱۹۸۶) تشابهاتی با جنبههایی از رویکرد تحولی هامیلتون(۱۹۸۱) دارد.
۲-۳-۳ رویکرد عوامل صنعتی- انسانی :
روانشناسان صنعتی سازمانی اولیه ( بارنت[۱۸۵] ، ۱۹۲۴، ۱۹۲۵؛ دیویس[۱۸۶] ، ۱۹۲۶؛ موزنبرگ[۱۸۷] ، ۱۹۱۳؛ تامپسون[۱۸۸] ، ۱۹۳۹؛ ویات[۱۸۹] ، ۱۹۲۷، ۱۹۲۹، ۱۹۳۴، ۱۹۳۹؛ کورن هازر[۱۹۰] ، ۱۹۲۲؛ میرز[۱۹۱] ، ۱۹۲۶؛ ویتلز[۱۹۲] ،۱۹۳۲؛ به نقل از وات ۲۰۰۲)، با مشکلاتی نظیرخستگی (فرسودگی)[۱۹۳] یکنواختی، بیحوصلگی و متغیرهای دیگریکه شرایط کار می تواند روی عملکردهای شغلی تأثیرات سوء داشته باشد درگیر بودند.
در انگلستان، از سال۱۹۲۰ تا۱۹۴۰ یکسری گزارش بدوی (اصلی) به وسیله هیئت پژوهش- فرسودگی صنعتی[۱۹۴] (IFRB) که بعدها به نامهیئت پژوهش سلامت صنعتی[۱۹۵] (IHRB) منتشر شد که بر افزایش نگرانی بیحوصلگی مر تبط با کار و نیاز به بررسی ارتباط بین بیحوصلگی و بازده کاری تأکید کرده بود (بارنت، ۱۹۲۵؛ ویات، ۱۹۳۴؛ ویات وفرازر[۱۹۶] ،۱۹۲۹؛ ویات ، فرامرز واستوک[۱۹۷] ، ۱۹۲۹؛ ویات ، لاگدون[۱۹۸] واستوک، ۱۹۳۷؛ به نقل از وات، ۲۰۰۲).
در آمریکا با کار اصلی بارمک[۱۹۹] (۱۹۳۷، ۱۹۳۸،۱۹۳۹،۱۹۹۱؛ به نقل از وات ۲۰۰۲) برای اولین بار یک رویکرد تجربی به مطالعه بیحوصلگی معرفی شد که متعاقباً توسط دیگر محققین معرفی شد (مثل: تراکری، بیلی وتاچسون، ۱۹۷۷؛ به نقل از وات،۲۰۰۲). بارمک (۱۹۳۸؛ به نقل از وات، ۲۰۰۲) پیشنهاد کرد که بی حوصلگی یک حالت تعارض بین گرایش به دنبال کردن یا دور شدن از یک موقعیت که به دلیل عدم انگیزه کافی به طور اساسی ناخوشایند شده است. پژوهش بارمک نشان داده است که استفاده از محرکها (مثلکافئین، آمفتامین واندرفین) بیحوصلگی را کاهش میدهد. و پژوهشهایی را که فرضیه انگیختگی را بررسی میکردند به حرکت واداشت (برلین، ۱۹۶۰، ۱۹۶۷؛ فیسک ومدی، ۱۹۶۱؛ به نقل از وات ۲۰۰۲).
در دهه ۱۹۴۰ و۱۹۵۰ مطالعات نسبتاً کمی که مستقیماً به بررسی بیحوصلگی پرداخته بودند منتشر شد. علیرغم تعداد کم، مطالعات قابل ذکری در این دوره زمانی منتشر شدکه به طور تجربی طراحی شده بودند و تفاوت فردی را درگرایش (آمادگی) به بیحوصلگی مورد بررسی قرار داده بودند. برای مثال اسمیت[۲۰۰] (۱۹۵۵؛ به نقل از وات،۲۰۰۲) بررسی کرده بودکه چگونه متغیرهای معین شخصیتی بیحوصلگی را در افراد مختلف در کارپیش بینی می کند، به همان شکلی که تغییر در بازده شغلی در یک کارخانه میتواند از خودسنجی بیحوصلگی پیشبینی شود. اسمیت (۱۹۵۵؛ به نقل از وات،۲۰۰۲) یک ارتباط غیرقابل پیش بینی بین عملکردهای شغلی و رتبه بندی ذهنی بیحوصلگی در بین کارکنان یک واحد صنعتی به دست آورد.
بااین حال اسمیت (۱۹۵۵؛ به نقل از وات۲۰۰۲) دریافت که کارکنانی که آمادگی بیشتری برای بیحوصلگی داشتند، احتمالاً جوان، بی قرار و ناراضی بودند. هیچ حمایتی (تأییدی) برای هوش یا جاهطلبی به عنوان پیشبینیکننده مهم آمادگی (گرایش) به بیحوصلگی به دست نیامد (همان منبع). همچنین هیل (۱۹۷۵؛ به نقل از وات۲۰۰۲) بین بیحوصلگی و هوش ارتباط معناداری به دست نیاورد. هرچند دیگر محققین یک ارتباط معناداری بین هوش و گرایش به بیحوصلگی گزارش کردند (دروری، ۱۹۸۲؛ فاگلمن[۲۰۱] ، ۱۹۷۶؛ رابینسون، ۱۹۷۵؛ ویات و همکاران ۱۹۲۹؛ به نقل از وات۲۰۰۲).
مک ورث[۲۰۲]، ۱۹۴۸؛ به نقل از وات (۲۰۰۲) گزارش کرد که همان طور که بیحوصلگی افزایش پیدا می کند، آمادگی انجام کار (گوش به زنگی) کاهش پیدا میکند. کاس، وودانویچ، استانی وتایلور (۲۰۰۱) گزارش کردند که مقایسه دانشجویان با آمادگی بیحوصلگی پایین و بالا نشان دادکه دانشجویان با آمادگی بیحوصلگی بالا در نسخه کامپیوتری زمان سنج مک ورث عملکرد پایین داشتند (یک تست هوشیاری که آزمودنیها باید به طور خلاصه انحرافات توالی خاصی از نقاط درخشان را که درجهت عقربه های ساعت بودند تشخیص میدادند) . شبیه به این تاکرای و همکاران (۱۹۷۷؛ به نقل از وات، ۲۰۰۲) دریافتند افرادی که بیحوصلگی بالاتری در عمل شبیه سازی شده دیده بانی (مثل کنترل عبور و مرور هوایی) تجربه میکنند بیشتر احتمال دارد افت عملکرد نشان دهند نسبت به افرادی که بیحوصلگی کمتری گزارش میکنند.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 04:28:00 ب.ظ ]
|