• اعتقاد به سرنوشت، از غرور و تکبر پیشگیری می‌کند. به طوری که همین که به جاه ثروت و موفقیتی دست یافت، تصور نکند که دائمی است و چه بسا که دست تقدیر زندگی را دگرگون کند.

نیز اضافه می‌گردد که هرچند اراده الهی بر همه عالم قاهر است و هیچ امری، خارج از اراده باری تعالی صورت نمی گیرد، اما بنابر حدیث “ابی الله ان یجزی الاشیاء الّا باالاسباب” همه آن ها از طریق اسباب به مرحله عمل در می‌آیند و برای دست یافتن به موفقیت در هر امری نیاز به بهره وری از عوامل و اسباب پیدا و پنهان فراوانی است، که هر انسانی بنا بر تجربه و هوش و درایت خود برخی از این اسباب و عوامل را می شناسد و به کار می بندد و از برخی عوامل و اسباب غافل می ماند، یا بدان بی توجهی می‌کند. بیهی است که هر چقدر آگاهی ‌به این عوامل و به کارگیری آن ها بیشتر باشد، هر کسی مدّعی است که تمام توان خویش را به بهترین وجه برای رسیدن به هدف به کار بسته است ولی توفیق لازم حاصل نشده است و انسان هیچگاه نمی خواهد بپذیرد که عوامل دیگری نیز لازم بوده است تا مقصودیحاصل شود. به همین دلیل شاید بتوان ادعا کرد بشری به دنبال بهانه ای بوده است که ‌ناکامی‌های خویش را به ان عامل منسوب نماید و تقصیر و کوتاه خویش را به گردن آن بیندازد و هیچ بهانه ای بهتر از تقدیر و سرنوشت نیافته است.

حقیقت بینی اقتضاء می‌کند که در انجام همه امور، همراه با توکل به حق تعالی، پیرامون آن ها تدببر، تأمّل و کنکاش با آگاهان و اهل تدبیر و… صورت گیرد، تا هر امری به نیکوترین وجه انجام شود، و فرد پذیرای مسئولیت کاستیها و ‌نقصان‌های عمل خویش باشد و گناه تقصیرات خویش را بر گردن تقدیر نیندازد.

محمود نوالی ،فیلسوف و عضو هیئت علمی گروه آموزشی دانشگاه تبریز، نیز در مطلبی تأمل برانگیز و جاذب در باب اختیارات انسانی و قضا و قدر الهی پرداخته و می‌گوید ظاهراًً انسان همواره در پی شناختن سرنوشت و تکلیف خود بوده است تا وظیفه خود را بشناسد و مسئولیت یا عدم مسئولیت واقعی خود را در برابر حوادث تشخیص دهد. این جستجو از این سؤال سرچشمه گرفته است که “آیا من مالک و سازنده سرنوشت خود هستم یا سرنوشت من به دست قدرتی خارج از من رقم خورده است؟” این قبیل تفحّصات و تأمّلات حول این دو قطب، در نوسان بوده است. قبول یکی از دو مورد، غفلت از واقعیت عینی و ملموسی است که اتفاق می افتد. زیرا از جهتی اانسان تحت تأثیر شرایط مقدر و محتوم زندگی می‌کند. او در زیر سلطه قوانین طبیعت قرار دارد، که همواره کنواخت عمل می‌کنند. به طور مثال، انسان ‌همواره در حال تحول است؛ نیروی جاذبه زمین همواره عمل می‌کند؛ سرما و گرما اثر ثابت خود را اعمال می‌کنند؛ مرگ نیز دیر یا زود امری حتمی الوقوع است. بالاخره انسان الزاماًً در محدوده انسانی خود می فهمد و به هیجان در می‌آید و در این قلمرو مسائل را تبین می‌کند؛ سؤال اینجا است که در این میان انسان چه نقشی دارد؟ او در سپهر این الزامات می‌تواند تصمیم بگیرد و عزمش را جزم کند، یا کاملاً منفعل است، و یا حالت سومی وجود دارد که بین الامرین می‌باشد؟، در جواب این سؤال این مطالعه به بررسی حدود مقدّرات- با توجه به تاریخ و حیات فعلی انسان- ، و از طرف دیگر آزادی و اختیار انسانی را در چهارچوب همین مقدّرات پرداخته و متذکر گشته است که بر اساس این مباحث، واقعیت هر چه هست برطبق قوانین خاصّی جریان می‌یابد. مهم آن است که انسان علل و اسباب آن جریان را بشناسد و به آن معنی بدهد. اگر انسان خود را مختار بداند، در ساختن سرنوشت خود شرکت می‌کند و طرحی برای آن ترسیم می کند، امّا اگر خود را مختار نداند، تقریباً از خود سلب مسئولیت می‌کند و حتی موقعی که نفع خود را می‌خواهد نقشه و طرح جدّی فراهم نمی کند و به سوی تنبلی و تسلیم گرایش می‌یابد و احساس مسئولیت پیدا نمی کند.

۲-۲: پیشینه تجربی متغیرها

در این بخش نیز، ابتدا اختصاصاً بگونه ای مشروح به برخی از تحقیقات تجربی که تاکنون در زمینه اسنادهای مذهبی و غیرمذهبی انجام یافته است، و سپس بررسی‌های تجربی پیشین روابط متغیرهای تحقیق پرداخته شده است.

۲-۲-۱: تحقیقات تجربی اسنادهای علّی (مذهبی و غیرمذهبی)

زمانی که افراد تلاش می‌کنند علل رخدادهای دنیای روزمره شان را تبیین کنند، ممکن است از بین مجموعه ای از احتمالات انتخاب بکنند؛ آن ها ممکن است به علل طبیعی (از قبیل صفات رهبران، عوامل موقعیتی) یا علل فراطبیعی تر (برای مثال، سرنوشت، شانس) استناد کنند (اسپیلکا، شیور و کرکپاتریک ۱۹۸۵).

از سویی نیز، کاربردهای ممکن برای تئوری اسناد را در روانشناسی مذهب پرودفوت و شیور (۱۹۷۵) برشمردند (نقل از ماریا هاومیر ۱۹۹۸)؛ به دنبال بررسی این دو نفر، مطالعات زیادی به بررسی متغیرهایی پرداختند که کاربرد یا عدم کاربرد اسنادهای مذهبی (اسناد به خواست خدا و اسناد به کار شیطان) را در تبیین رخدادها تحت تأثیر قرار می‌دهند؛ از جمله، گورساچ و اسمیت (۱۹۸۳)؛ داونی[۹۵]، کوهن[۹۶]، سیلور[۹۷] و ورتمن (۱۹۹۰)؛ پارگامنت و هان (۱۹۸۶) در مطالعات خود ‌به این نتیجه دست یافته اند که ما افزون بر اسنادهای غیرمذهبی، با اسنادهای مذهبی و نسبت دادن رویدادها به خدا، روح یا دیگر موجودات فوق طبیعی نیز به وسیله افراد روبرو هستیم (به نقل از لاپفر ، تولیور و جکسون ۱۹۹۶). هود (۱۹۹۶[۹۸]، ص۲۸)؛ هود، اسپیلکا، هانس برگر[۹۹] و گورساچ ( ۱۹۹۶) و لاپفر، بروک و دِ پائولا (۱۹۹۲) نیز در مطالعات خود، اسنادها به خدا را به عنوان مفهومی واحد بررسی نموده اند که تبیین می‌کند آیا فرد اسنادهای علّی مذهبی می‌سازد یا غیرمذهبی. ریتزما (۱۹۷۹) نیز دریافت که افراد تمایل متفاوتی به اسناد علیّتی به خدا دارند و این تفاوت‌ها به اندازه های باور و فعّالیت مذهبی مربوط می‌شوند.

مطالعه ای دیگر در این حوزه (ریتزما و یونگ ۱۹۸۳) نتیجه گیری کرد که اسناد به موجودی فراطبیعی بر طرحواره ای از علل مکفی چندگانه بستگی دارد (کلی ۱۹۷۳ را ببینید). اینکه افراد به احتمال زیاد به خدا اسناد کنند و در موقعیتهای کثیری احتمالاً اسنادها را به خدا می‌کنند. این مطالعات، علی الخصوص با تمرکز بر ویژگی‌های خاص رفتارهای دریافتی خدا (خدا چه می‌کند که موجب این اتفاق می شود؟)، ‌انگیزش‌ها (چرا خدا موجب این رخداد شد؟)، یا هیجانات (وقتی اسناد می شود خدا موجب این رخداد است چه احساسی به فرد دست می‌دهد؟) بر سازه واحد خدا متمرکز شده اند ( نقل از مالری و دیگران ۲۰۰۰). دیگر تحقیقات نوع خدایی را بررسی کردند که به اعمالش اسناد داده می شود. پارگامنت و هان (۱۹۸۳) ،به ویژه، اسنادها به ایده های مختلف خدا (از قبیل عصبانیت و مجازات؛ کار کردن بسوی یک هدف والاتر؛ و دوست داشتن، پاداش دادن و حمایت؛ بنسون و اسپیلکا ۱۹۷۳؛ کوک و ویمبرلی ۱۹۸۳؛ شیفر ۱۹۹۱؛ و شیفر و گورساچ ۱۹۶۸ را ببینید) را بسته به تنوع دریافته شده مفاهیم خدا در مطالعات پیشین بررسی کردند (نقل از اسپیلکا و ، شیور و کرکپاتریک ۱۹۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...