مقالات و پایان نامه ها – ۲٫ ۳٫ ۵٫ هماهنگی استراتژیهای بازاریابی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
![]() |
● الگوی هنری آسائل[۵۱]: نتیجه فعالیت بازاریابی در سطح اول، برنامه ریزی استراتژیک کلی، سطح دوم، برنامه ریزی استراتژیک واحدهای کسب و کار و در سطح سوم، برنامهریزی بازاریابی محصول( خدمت/ کالا) نامیده میشود. در سطح اول تمرکز بر آمیخته فعالیتهای کسب و کار است و بر اساس استراتژی رشد کل بنگاه، منابع لازم برای واحدهای استراتژیک کسب و کار تخصیص مییابد. در سطح دوم، برنامه ریزی استراتژیک بر عرضه محصول آن واحد فعالیت تمرکز دارد و بر اساس استراتژی رشد آن واحد استراتژیک تخصیص منابع بر هر محصول صورت میگیرد. در سطح سوم تمایل به سمت توسعه استراتژیهای آمیخته محصول، توزیع و ترفیع، ترفیع و قیمتگذاری برای محصولات و خدمات است. (سید جوادین، ۱۳۸۸)
● مدل ویلیام ام پراید[۵۲] و اوسی فرل[۵۳]: این دو ضمن تفکیک برنامه استراتژیک بازار از برنامه ریزی استراتژیک بازار میگویند اولی طرحی است از روش ها و منابع مورد نیاز برای تحقق اهداف سازمان در درون یک بازار هدف خاص و این طرح تنها محدود به واحد بازاریابی نمیباشد در حالی که دومی چهارچوبی برای یک برنامه بازاریابی ارائه میکند.
● پرتفوی محصول[۵۴]: عبارت است از مجموعه محصولاتی که توسط یک سازمان تولید میشود. تحلیل پرتفوی محصول مدل و روش خاصی در بازاریابی محصول است که سازمان مربوطه با طبقات گوناگون محصول و عملکرد و نرخ رشد خود را حفظ و توسعه دهد. پرتفوی محصول بر اساس این ایده ارائه شده که هر سازمان مجموعهای از محصولات را دارا است که سیکل عمرشان روی هم قرار میگیرد و باعث میشود پتانسیل درآمد و رشد سازمان از تداوم بیشتری برخوردار شود.
● ماتریس بوستون یا همان گروه مشاورین بوستون استراتژی مدیریت پرتفوی را ارائه میکند که در آن محصولات و بالغ و بازار پسند، وجوه نقد مورد استفاده را برای سرمایه گذاری در محصولات جدید فراهم میسازد. در این ماتریس نرخ رشد بازار به عنوان معیار اندازهگیری جذابیت بازار و سهم نسبی بازار به عنوان معیار اندازهگیری جذابیت بازار و سهم نسبی بازار به عنوان معیار اندازهگیری توان رقابتی سازمان در نظر گرفته میشود که با ترکیب این دو محور چهار واحد فعالیت استراتژیک را میتوان شناسایی کرد.
● ماتریس خطی مشی هدایتی[۵۵] شکل توسعه یافته مدل بوستون میباشد با این تفاوت که به جای استفاده از دو متغیر، برای هر محور( بعد جذابیت بازار و قوت نسبی کسب و کار) معیاری انتخاب میشود که متناسب با وضعیت خاص سازمان است که این معیارها توسط مدیران اجرایی کلیدی بیان میشوند و بر اساس سه عامل زیر مشخص میشوند:
۱٫ بازارها بر اساس میزان جذابیت برای آن سازمان طبقه بندی شود.
۲٫ قوت نسبی سازمان در هر یک از بازارها تعیین شوند.
۳٫ اهمیت نسبی هر یک از بازارها مشخص شود.
● در مدل جنرال الکتریک هر واحد کسب و کار را میتوان بر اساس دو بعد جذابیت صنعت در محور افقی و قوتهای کسب و کار در محور عمودی طبقه بندی کرد که برای همین به آن ماتریس جذابیت- قوت میشود.
● ماتریس آنسوف[۵۶] یا همان ماتریس رشد محصول- بازار، استراتژیهای رقابتی سازمان را از دو بعد محصول و بازار بر روی یک ماتریس مورد توجه قرار میدهند. که بر اساس آن چهار نوع استراتژی رقابتی پیشنهاد میشود که میتوان از آن ها برای رشد تمامی استراتژیهای بازاریابی استفاده کرد. این فرایند بر آمیخته محصول و بازار سازمان تمرکز دارد و تعیین میکند که سازمان منابع در اختیار خود را به منابع موجود اختصاص دهد یا در مسیر تولید و رشد محصولات جدید صرف نماید.
● مدل استراتژی عام رقابتی پورتر[۵۷]: انتخاب استراتژی در این روش بستگی به جایگاه و وضعیت رقابتی سازمان در بازار دارد و به مدیریت اجازه میدهد که دو مجموعه گزینه متفاوت بازاریابی را مورد توجه قرار دهد:
۱٫ رقابت در یک بازار هدف وسیع به جای بازار هدف کوچک و محدود
۲٫ رقابت بر اساس هزینه محصول در مقابل تمایز در محصول یا ویژگیهای محصول و مزایایی که محصول شرکت را از محصولات سایر رقبا متمایز میسازد. (سید جوادین، ۱۳۸۸)
۲٫ ۳٫ ۵٫ هماهنگی استراتژیهای بازاریابی
مدل گرین و همکاران
با توجه به دیدگاهها و تحقیقات انجام شده گرین و همکارانش در سال ۲۰۱۲ بحثی را با عنوان هماهنگی استراتژی بازاریابی مطرح کردند. این دیدگاه ارتباط بسیار نزدیکی با فرآیندهای زنجیره تامین و به خصوص برقراری ارتباط با شرکای زنجیره تامین و هماهنگی استراتژیهای بازاریابی به کار گرفته شده جهت حداکثر کردن رضایت مشتری نهایی است. محققین در این مقاله استراتژیهای بازاریابی مختلفی را جهت ایجاد هماهنگی بین اعضای زنجیره تامین در زنجیره تامین بیان کردند. که از جمله آن ها میتوان به این موارد اشاره کرد: سازگاری فلسفههای استراتژی بازاریابی سازمان با دیگر شرکایش، ایجاد مفهومی جدید از محصولات و خدمات و توسعه محصولات و خدمات، اجرای یک استراتژی قیمتگذاری، اجرای استراتژی ارتقاء، اجرای استراتژی توزیع و همچنین توسعه فعالیتهای یکپارچه به منظور خلق ارزش. (گرین، ۲۰۱۲)
در این تحقیق این مدل جهت بررسی استراتژی بازاریابی و هماهنگی بین فرایندهای آن استفاده شده است. در ادامه به تشریح این عوامل و تشریح مدل میپردازیم.
مفهوم هماهنگی
مفهوم هماهنگی از تئوریهای رشته مدیریت به خصوص تئوریهای سازمان و مدیریت استراتژیک میباشد. هماهنگی فرآیندی است که طی آن تمام بخشهای تشکیل دهنده یک کل برای کسب هدف مشترک، ترکیب میشوند. هماهنگی با مجموعهای از سازوکارهای ساختاری و رفتار تحقق مییابد که برای مرتبط ساختن اجزای سازمان با یکدیگر به کار میروند و نیل به هدفهای سازمانی را تسهیل میکند. (رضائیان، ۱۳۸۶)
هماهنگی استراتژیک
هماهنگی استراتژیک که به آن همخوانی اقتضایی، تطابق یا توازن با جهتی خاص نیز گفته میشود، جایگاه کلیدی در مطالعات سازمانی و مدیریت استراتژیک دارد. به عبارتی دیگر، تطابق داشتن یک کیفیت با کیفیتی دیگر در جهت خاص که به هدف مشترک می انجامد. اهمیت اساسی هماهنگی استراتژیک افزایش پیامدهای عملکرد سازمان به دلیل هماهنگی و منطبق ساختن صحیح استراتژی شرکت با شرایط سازمانی و محیطی است. پیشنهاد اصلی و اساسی ادبیات هماهنگی استراتژیک این است که میزان هماهنگی بین استراتژی و زمینه آن، اثر معناداری بر عملکرد سازمانی دارد. (نوابی زند، ۱۳۹۱)
۲٫ ۳٫ ۵٫ ۱٫ سازگاری فلسفههای بازاریابی
سازمانها فعالیتهای بازاریابی خود را بر اساس پنج دیدگاه زیر قرار میدهند. این دیدگاهها عبارتند از: تولید، محصول، فروش، بازاریابی و جامعنگر(هالستیک)
دیدگاه تولید
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 05:09:00 ب.ظ ]
|