با انجام آزمون‌های تفکر خلاق ،‌در مورد برخی از پریشان شخصیت های[۵۳] رو به بهبودی ،تأیید شد که روان نژند ها و روان پریش ها ،مایلند به جای ابراز آفرینشگری مانع از بروز آن شوند. ( نلر،۱۳۷۹،ص۳۳)

فروید معتقد است که فکر تازه به سبب برخورد به تضاد ایجاد می شود و این همان مکانیسم دفاعی است .در واقع خلاقیت نیز نوعی رفتار دفاعی است . یعنی فعالیت های هنری و عملی عبارت از تمایلات ارضا نشده است که به شکل هدف عالی تر در آمده اند .پس فرد برای ارضا سائقه های خاصی دست به خلاقیت می زند تا تعادلی را که آن سائقه به هم زده دوباره برگرداند. (حسینی ،۱۳۷۸ ،ص۳۶)

زیگموند فروید

از نظر فروید ،شخص همان گونه که به خوردن و خوابیدن نیاز دارد ، برای ارضای سائقه های معینی دست به آفرینشگری می زند. او کاوش می‌کند، به حل مسائل می پردازد و خلاقانه فکر می‌کند تا به حالت تعادلی باز گردد که سائقه آن را به هم زده است . ‌بنابرین‏ آفرینشگری وسیله ای برای کاهش تنش[۵۴] است.

روان کاوی جدید

دیدگاه فروید ‌در مورد آفرینشگری به ویژه به وسیله نئو فروید گرایان[۵۵] تغییر یافته است سهم عمد ه ایشان در روان کاوی ، این اصل است که آفرینشگری محصول ذهن نیمه آگاه است ،تفاوت ذهن نیمه آگاه با ناخوداگاه در این می‌باشد که هنگامی که (خود) در راحتی است ،ذهن نیمه آگاه برای یادآوری باز است .

تفکر خلاق هنگامی بروز می‌کند که (خود) به طور اختیاری و موقت از برخی از نواحی نیمه آگاه عقب نشینی می‌کند تا بعداً آن را به گونه ای مؤثر کنترل کند . آفرینشگری ،بازگشتی است که به مصلحت و اختیار (خود) صورت می پذیرد و ‌آفرینش‌گر کسی است که می‌تواند نسبت به دیگران ، با آزادی بیشتری از ذهن نیمه آگاه بهره برداری کند .(نلر،۱۳۷۹،ص۳۶)

روان کاوان جدید معتقدند بسیاری از اوقات افراد خلاق از قضاوت دیگران در رابطه با اثرشان در اضطرابند و چون وجود خویش را به واسطه اثرشان می دانند نیازمند عرضه و پذیرفته شدن آن ها هستند. (حسینی، ۱۳۷۸،ص۳۶)

ای جی اسکاکتل[۵۶]

در برابر دیدگاه روان کاوی که آفرینشگری را ابراز سائقه های درونی می‌داند اسکاکتل عقیده دارد که آفرینشگری ،حاصل پذیرا[۵۷] بودن نسبت به دنیای بیرون بوده و ‌بنابرین‏ نتیجه ی قدرت پذیرش بیشتری برای تجربه است .به گفته اسکاکتل ،بشر نیازمند آن است که خلاق باشد ،نه به دلیل ارضای سائقه های خود بلکه ‌به این دلیل که نیاز دارد با دنیای اطراف خود رابطه برقرار کند.(نلر،۱۳۷۹) برای رضایت بخش بودن این کار ،بایستی از مفاهیم خود مداری فرار کند تا دنیا را از نو ببیند.

انسان گرایی (( کارل راجرز))

به اعتقاد راجرز ،آفرینشگری نوعی خودشکوفایی[۵۸] و انگیزه ی آن خود فرهیختگی است . وی می‌گوید :آفرینشگری عبارت است از تمایل به ابراز و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده ،به حدی که چنین فعالیتی موجود زنده و یا خود را تعالی می بخشد .(نلر ،۱۳۷۹،ص۴۲)

راجرز اصطلاح آفرینشگری را یکی به معنای محدود و دیگری به معنای وسیع عنوان می‌کند ، در معنای محدود آفرینشگری به معنی نوع معینی از رفتار است که با ویژگی هایی مانند شهود[۵۹] و خود جوشی[۶۰] مشخص شده ، به اضافه ی کارهای هنری و فکری که نتیجه و محصول این رفتار است .

در معنای وسیع آفرینشگری به معنی چیزی فرا گیرنده تر یعنی تمایل به خود شکوفایی است . در این معنا، شخص تا آن اندازه خلاق است که می‌تواند به عنوان یک انسان نیروهای بالقوه ی خود را به فعل در آورد . (نلر ،۱۳۷۹،ص۴۲)

انسان گرایان تأکید خاصی بر ارتباط خلاقیت با سلامت روانی ، خود شکوفایی و کمال انسان دارند . راجرز برای تحقق خلاقیت سه شرط اصلی را دارای اهمیت می‌داند:

۱) باز بودن به تجربه و انعطاف در برابر پندارها ، باورها ، ادراک ها و فرضیه‌ها.

۲)ارزیابی درونی اساس ارزشیابی فرد خلاق در درون خودش است هرچند نیز به نظریات دیگران توجه دارد.

۳)قدرت بازی با عناصر و مفاهیم ، قرار دادن ماهرانه عناصر در کنار ناممکن ها ،طراحی فرضیه های نامعقول ، بیان مسائل خنده دار و انواع بازی ها که منجر به نوآوری می‌کند. (حسینی ،۱۳۷۸،ص۴۵)

انسان گرایان اهمیت مطلقی که به نقش فردی انسان می‌دهند ،نظریه آن ها را تا حدی خدشه دار می‌سازد آن ها معتقدند توانایی بالقوه خلاق در همه ی انسان ها نهفته و جامعه باید با دادن آزادی به افراد امکان تجربه و عمل را بدهد تا خلاقیت در آن ها شکوفا گردد.

در مسیر ،هر گونه محدودیت یا ارزیابی که توسط محیط اعمال می شود مانعی بر سر راه خلاقیت است اما اگر به همه ی افراد آزادی مطلق داده شود تنها به واسطه ی همین عامل همه به خلاقیت دست می‌یابند.

آیا برای تحقق خلاقیت نیاز به عوامل دیگر اجتماعی نیست؟

آیا آزادی مطلقی که انسان گرایان از آن یاد می‌کنند همیشه می‌تواند سازنده باشد ؟

آزادی مطلق بسیاری از مواقع ممکن است منجر به اثرات منفی شده و انسان و جامعه را به ضد ارزش ها بکشاند ،باید توجه داشت برای این که افراد جامعه توانایی‌های بالقوه خویش را به بهترین نحو پرورش دهند،لازم است جامعه ی سالمی مبنی بر ارزش های انسانی وجود داشته باشد . در این راستا باید آزادی عمل داشته باشند تا به تکامل وخلاقیت واقعی دست یابند. انسان گرایان به جایگاه اجتماعی خلاقیت توجهی ندارند،اما چه بسا جوامع پویا و سازنده ای که محرکی برای فعالیت افراد کم تلاش باشد تا بتواند از خلاقیت خویش بهره برداری نمایند.

مکتب روان سنجی

این مکتب به خلاقیت از زاویه آزمون ها می نگرد و تلاش می‌کند با مقیاس های کمی، خلاقیت را در افراد اندازه گیری کند . از پیش روان مهم این مکتب گیلفورد است ، او خلاقیت را عبارت از تفکر واگرا (یک جستجوی ذهنی که به دنبال تمام راه حل های ممکن برای یک مسئله است ) می‌داند.

وا کاوی عوامل[۶۱] گیلفورد[۶۲]

گیلفورد از پیشگام ترین و منتفذترین روان شناسی است که سعی کرد آفرینشگری را اندازه گیری کند.

به نظر وی ذهن باهوش در برگیرنده ۱۲۰ عامل و یا توانایی مختلف می‌باشد.

توانایی‌های ذهن:

توانایی‌های ذهن

توانایی حافظه

توانایی فکری

توانایی شناختی

توانایی تولیدی

توانایی سنجشی

توانایی همگرا

توانایی واگرا

توانایی همگرا[۶۳] را به کارگیری تفکری گویند که به سوی پاسخی قراردادی یا معین حرکت می‌کند.

توانایی واگرا[۶۴] از طریق تفکری انجام می شود که به سوی پاسخی نامشخص ،جهت ها ی گوناگون را می پوید.

‌بنابرین‏ می توان نتیجه گرفت که تفکر همگرا هنگامی به کار می‌آید که راه حل استاندارد و شناحته شده ای برای متفکر وجود دارد و راه یابی را می توان در مراحل معینی تضمین کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...