در سال ۱۹۸۶ تعداد ۱۶۳ دولت عضویت کنوانسیون‌های ۱۹۴۹ را داشتند ولی تنها ۵۹ دولت و ۵۳ دولت به ترتیب عضو ‌پروتکل‌های اول و دوم بودند.

ماده ۳ مشترک و پروتکل دوم به دلیل رها بودن از ملاحظات سیاسی و قدرت کشورها در مواردی جهت حمایت از جمعیت غیرنظامی موفق بوده اند و از مصادیق چنین موفقیتی می توان به عملکرد سازمان ملل در حمایت از جمعیت غیرنظامی در هالیتی و شمال عراق اشاره نمود.

اما چون در جنگ‌های داخلی هر یک از طرفین درگیر سعی در خائن معرفی کردن طرف دیگر دارد، چو خوبی برای اعمال مقررات جنگی به وجود نمی آید و از طرف دیگر چون طرفین درگیر در جنگ‌های داخلی عموماً ‌گروه‌های نامنظم چریکی می‌باشند، تفکیک میان رزمندگان و افراد غیر رزمنده که لازمه اعمال مقررات ماده ۳ مشترک و پروتکل دوم الحاقی می‌باشد، بسیار دشوار است.

گفتار دوم: مداخله کشور ثالث در جنگ غیر بین‌المللی (داخلی)

بنداول: مداخله در شورش های داخلی

به طور سنتی کشورها با شورشیان دشمن بوده و هستند و از آنجا که حقوق بین الملل زائیده اراده همین دولتهایی است که شورشیان را دشمنان خود تلقی می‌کنند، بدیهی است با رضایت خاطر نمی تواند بپذیرند افرادی وضع موجود آن ها را بر هم بزنند و دولت قانونی را سرنگون نمایند، فلذا این مسئله را کاملاً داخلی و در محدوده ماده ۲ و ۷ تلقی نموده اند و حتی شورشیان را به چشم مجرمان حقوق عمومی قلمداد نموده اند.

تعاریف مختلفی از واژه شورشی ارائه شده است. این لغت ریشه اسپانیایی دارد و توسط او پنهایم ولوتر پاخت به شکل زیر تعریف شده است اعمال خصمانه ای که در قلمرو کشوری که تحت اشغال دشمن است توسط ‌گروه‌های مسلحی که عضو رسمی ارتش نمی باشند انجام می شود.

این گروه ها غالباً متشکل از افراد باقیمانده از ارتش مغلوب هستند با مردمی که برای به ستره آوردن دشمن و قطع راه های ارتباطیش متحد می‌شوند و نویسندگان مدرن سعی می‌کنند که ‌گروه‌های شناخته شده ولی منفک از ارتش مسلح ملی (کماندوها) و همینطور ارتش مسلح ملی را که مبادرت به جنگ پس از تسلیم در مقابل دشمن می نمایند از این تعریف مستثنی نمایند.

کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در سند شماره ۱۵۳/d مصوب آگوست ۱۹۷۰ صفحه ۴ خود این واژه را چنین تعریف می‌کند واژه شورش از اقسام جنگ نمی باشد بلکه مبادرت ورزیدن به جنگ اعم از داخلی و بین‌المللی توسط افرادی می‌باشد که واجد شرایط رزمنده به موجب کنوانسیون‌های ژنو نمی باشند و ‌به این سبب زندانی جنگی به شمار نمی آیند ولی تشکیلات سیاسی و منطقی را که توسط همه مردم حمایت می شود در اختیار دارند، بهرحال تعاریف زیاد است اما به نظر می‌رسد بیشتر روش جنگ است که این گروه ها را از سایر گروه ها متمایز می‌کند نه رزمندگان یا قصد آن ها از جنگ مقررات فعلی حقوق بین الملل ‌در مورد ‌گروه‌های شورشی که داخل در صلاحیتهای داخلی کشورها هستند بسیار ابتدایی و مبهم است. حقوق بین الملل تعیین نمی کند که چه زمانی یک گروه مخالف و شورشی می‌تواند از حقوق و تکالیف بین‌المللی برخوردار گردد. در نتیجه این دولت‌ها هستند که با قبول یا رد شخصیت بین‌المللی شورشیان تصمیم می گیرند. به اعتقاد حقوق ‌دانان کلاسیک در صورتی که شورشیان بتوانند قسمتی از خاک دولت مربوطه را به تصرف در آمده و بر آن کنترل واقعی پیدا کنند قابل شناسایی اند ‌بنابرین‏ ملاحظه می شود که اولاً حقوق بین الملل ‌به این گروه حقوقی اندک اعطا نموده و ثانیاًً اعطای این حقوق و شناسایی آن ها حقی در این مرحله علاوه بر مهم و اندک بودن کاملاً به اراده کشورهای شناسایی کننده بستگی دارد.[۱۰۳]

حتی سازمان ملل و شورای امنیت نبردهای این چنینی را جنگ‌های داخلی محسوب کرده و در آن احساس مسئولیتی نمی کنند و تنها هنگامی خود را مکلف به دخالت در این جنگها احساس می‌کند که حقوق بشر و حقوق مردم غیرنظامی به طور فاحش نقض شود. در این صورت مسائل مربوط از صلاحیت داخلی خارج شده و مسئولیت جهانی را مطرح می‌کند.[۱۰۴] رو به کشورها نشان داده است که قبل از اینکه سازمان ملل به نمایندگی از طرف جامعه بین‌المللی وارد این منازعات گردد، کشورها پیش دستی کرده و به نفع یکی از دو طرف منازعه شورشیان و دولت مداخله کرده‌اند.

الف: مداخله جهت کمک به حکومت

امروزه مداخله به نفع دولت درگیر با شورشیان داخلی کمتر از مداخله به نفع شورشیات مورد اعتراض جامعه بین‌المللی است زیرا که حقوق بین الملل کلاسیک حاکمیت کشورها را تا زمانی که کنترل واقعی را در قلمرو خود اعمال می‌کند به رسمیت می شناسد و به طرز حکومت و مدل حکومتی کشورها توجهی ندارد. کلسن ضمن موافقت با چنین امداد رسانی رضایت دولت دریافت کننده کمک را نیز در جواز این امر لازم می‌داند. کسانی که معتقد به جواز چنین ‌کمک‌هایی هستند معتقد به اعاده نظم داخلی کشور شورش زده هستند و حاکمیت کشورها را بسیار معتبر می شمارند.[۱۰۵]

این نظر قابل سوء استفاده می‌باشد چرا که مواردی هست که تفکیک و تشخیص واقعی بین حکومت مستقر و شورشیان میسر یا آسان نیست. کمی بعد از آنکه کنگو در سال ۱۹۶۰ مستقل شد رئیس جمهوری آن کازاویو و نخست وزیر لومومبا شروع به کشمکش با یکدیگر نمودند هر کدام سعی داشت دیگری را کنار بزند. در اینگونه موارد دست ‌دولت‌های‌ خارجی برای اینکه حامیان یا منافقان خود را حکومت واقعی و قانونی و دیگران را شورشی تلقی نمایند باز است.[۱۰۶]

عده ای نیز معتقدند که کمک به حکومت درگیر در جنگ داخلی زمانی مجاز است که شورشیان به عنوان طرف متخاصم شناسایی شده باشند. تئوری که این ادعا را پررنگ می‌سازد این است که حکومت نماینده یک کشور است و تا زمانی که به طور کامل ساقط نشده است صلاحیت دعوت نیروهای خارجی به قلمرو کشور و تقاضای کمک از آن ها را علی‌رغم هر گونه تاثیری که ممکن است چنین کمکی بر آینده سیاسی کشور بگذارد دارد این دیدگاه نیز جای انتقاد دارد چرا که ممکن است اعمال زور از جانب حکومت مانع از اعمال حق قانونی تعیین سرنوشت شود.

بهرحال اصل عدم مداخله در رویه دولت‌ها تقویت شده است مثلاً در سال ۱۹۶۳ نماینده انگلستان در ششمین جلسه مجمع عمومی اعلام کرد: اگر کشمکش داخلای در دولتی شروع شود و شورشیان از خارج حمایت نگیرند، دولت دیگری نمی تواند به طور مشروع در این امر دخالت نماید، حتی با دعوت رژیم مستقر برای حفظ نظم وقانون ‌بنابرین‏ کمک به دولت توسط کشور خارجی در جنگ داخلی معمولاٌ محدود است مگر اینکه شورشیان نیز از سایر کشورها کمک دریافت کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...