انسان واقعی از نقش خود به عنوان جانشین خدا و واسطه میان آسمان و زمین و نیز قیم و حافظ زمین با خبر و آگاه است. وی از جاودانگی و کمال خویش، که در ورای قلمرو زمینی قرار گرفته غافل نیست. میداند که اعمال و افکارش بر وجود او تأثیر دارند و وضعیت بشری او پس از این زندگی زمینی، به واسطه همین اعمال و افکار ساخته می شود. وی در مقابل آن ها در پیشگاه خداوند مسئول است. انسان واقعی، خدا و جهان را در صورت خویش نمی بیند، بلکه در مییابد که واقعیت باطنی خود، آن صورتی است که صفات الهی را منعکس میسازد و واقعیت کیهانی به واسطه واقعیت باطنی او خلق شده است. ( همان، ص. ۲۸۲ ).
در نگاه سنت گرایان هر آن چیزی که نشانی از ذات قدسی حق را متجلی میسازد و به نوعی به آن مرتبط می شود، امری قدسی است. بهترین راه برای وصول به معنای امر قدسی از دیدگاه نصر مرتبط ساختن آن با ذات لایتغیر است؛ یعنی حق که هم محرک نامتحرک است و هم ذات سرمدی؛ حقی که فی حق ذاته، ذات قدسی است. بنابرین، تجلی آن نیز در چارچوب زمان امری قدسی است، زیرا حامل نشان سرمدی است که در آن تجلی (مادی) حضور دارد، بنابرین علم قدسی که نصر آن را همان مابعدالطبیعه میداند، علم به امر قدسی و در نتیجه ذات نامتناهی و یا علم به حق است که مبدأالمبادی است. این علم علاوه بر اینکه علمی قدسی است، علم به امر قدسی نیز هست. (امامی جمعه،طالبی ،۱۳۹۱، ص. ۴۰ ).
نصر از نگاه سنت گرایان، انسان را مخلوقی ممتاز و خداگونه میداند و میگوید اگرچه انسان بر روی زمین زندگی میکند، اما فقط زمینی نیست، بلکه درمیان آسمان و زمین معلق است. هدف از خلقت وی، انعکاس نور بارگاه الاهی از مرکز کلی هستی بر محیط دایره آن، یعنی درون عالم است. همچنین از طریق انتشار آن نور و عمل به نوعی زندگی مطابق با واقعیت باطنی اش، که سنت از آن پرده برداشته است، حافظ هماهنگی در جهان میباشد. (نورمحمدی نجف آبادی، ۱۳۹۱، ص. ۱۰۶ ).
نصر حکمت جاوید را معرفتی میداند که همیشه بوده و خواهد بود و امری است جهان شمول که در میان اقوام و ملل مختلف همیشه و همه جا وجود داشته است و با اصول جهان شمول سروکار دارد. این معرفت تنها برای عقل شهودی قابل دستیابی است و جایگاهش قلب ادیان و سنن است و رسیدن به آن تنها از طریق همان سنت ها و روشهایی امکان پذیر است که پیام آسمانی یا ذات الهی که منشأ سنت هاست، آن ها را مقدس ساخته است. (نصر، ۱۳۸۲ ، ص. ۱۰۴ ).
نصر ردپای حکمت جاوید را در اندیشههای حکیمان مسلمان به وضوح نشان میدهد.او منبع این حقیقت یگانه را که به شکل های مختلفی متجلی می شود ، همان دین حق میداند و معتقد است باید آن را در تعالیم پیامبران باستان که سلسله آن به حضرت آدم (ع) میرسد، جستجو کرد و هرمس همان ادریس نبی و پدر فیلسوفان است. (نصر، ۱۳۸۰، ص. ۱۶۳ ).
دکترنصر درباره ماهیت علم مقدس میگوید:
«اصطلاح علم مقدس، برگردان «scientia sacra» لاتینی است؛ و این اصطلاح، نه به منزله خود معرفت مابعدالطبیعی، بلکه به منزله اطلاق اصول مابعدالطبیعی بر عالم کبیر، عالم صغیر، عالم طبیعی و عالم انسانی است. علم مقدس، تا حدی که علاوه بر روان آدمی، هنر و اندیشه او و جامعه انسانی، به ساحت های مختلف طبیعت می پردازد، علم به معنای مصطلح امروزی آن است؛ ولی تفاوت فاحشی هم با علم به معنای متعارف آن دارد؛ ازاین حیث که ریشه ها و اصولش در مابعدالطبیعه یا علم مقدس واقع است». (نصر، ۱۳۷۹، ص. ۲۵ ).
نصر علم مقدس را به عنوان دانش مقدس نهفته در قلب هر وحی و مرکز آن دایره که شامل سنت است تعریف میکند. علم مقدس به استفاده از دانش مقدس در حوزه های مختلف از واقعیت، جسمی و روحی اشاره میکند. تمدن های سنتی که در آن علوم درباره علوم مقدس بحث می شود در منشأ الهی بودن جهان اصرار دارند و این دیدگاه منجر به یک رابطه روشن از سلسله مراتب بین مطلق و نسبی، ابدی و زمانی، لازم و احتمالی می شود. (کالین، ۲۰۰۱، ص. ۴۴۶).
علم قدسی از نظر سنت گرایان «آن معرفت قدسی که در دل هر وحی ای موجود است و مرکز آن دایره ای است که سنت را در بر گرفته و راه کسب آن، وحی و شهود و تعقل است». در واقع ماهیت علم قدسی از سنخ مابعدالطبیعه است، اما نه مابعدالطبیعه ای صرفاً متکی به استدلالات صرف راسیونالیستی، بلکه مابعدالطبیعه ای که از آمیزه وحی و شهود و تعقل حاصل شده باشد و شاید بتوان مهمترین مدل آن را در حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی یافت. وی رابطه عقل و وحی در این مابعدالطبیعه را در این میداند که عقل برای به فعلیت رسیدن نیازمند وحی است و البته وحی باید با تأویل های عمیق عقلی و معنوی فهمیده شود. او دو فعالیت مهم قوه عاقله را تحلیل (=وظیفه عقل بحثی و استدلالی) و ترکیب (=وظیفه عقل شهودی) معرفی میکند و معتقد است وقتی عقل بحثی صرف، جای کل فرایند تعقل را میگیرد، ثمره آن قداست زدایی از معرفت می شود؛ اما اگر قوه عاقله این دو عمل را در پرتو وحی به درستی انجام دهد، آنگاه علم قدسی یا مابعدالطبیعه الهی حاصل می شود که نه صرفاً بیان نظری واقعیات، بلکه کار هدایت انسان به ذات قدسی را نیز عهده دار می شود. (سوزنچی، ۱۳۸۹، ص. ۲۹۱ ).
نصر با بررسی چهره های اصلی و مکاتب فکری که به شکل دادن سنت گرایی و دیدگاه های مسلمانان از خدا، جهان هستی، روح و بازگشت آن به خدا می پردازد نشان میدهد که قرآن پایه و معدن حکمت خالده به شمار می رود. (نصر، ۲۰۱۰، ص. ۱۱۲).
۳-۲- نقدتجددگرایی نصر
شاید در میان متفکرانی که به بحث از علم دینی پرداختهاند، سید حسین نصر عمیق ترین آشنایی را نسبت به ماهیت علم غربی دارد. وی هم در زمینه تاریخ علم تخصص دارد و هم آشنایی مناسبی با فلسفه و عرفان- نه تنها فلسفه و عرفان اسلامی، بلکه اغلب فلسفه ها و عرفان های شرقی- دارد، و با اینکه سال ها در فضای غربی زیسته، ولی از معدود متفکرانی است که ماهیت را در «علم تجربی» خلاصه نمی کند و اینگونه نیست که «علم تجربی موجود» را الگوی اصلی مفهوم « علم» قلمداد میکند و در این فضا به بحث از «علم دینی» بپردازد. به هر حال، بحث علم دینی یکی از مهمترین دغدغه های دکتر نصر است که وی ده ها کتاب و مقاله در این خصوص تألیف کردهاست و خود ایشان مهمترین اثر خود در این زمینه را کتاب معرفت و معنویت میداند که درآن جا تصویر کلی دیدگاه خود در باب ماهیت علم مطلوب را ارائه داده است. (سوزنچی، ۱۳۸۹، ص. ۲۸۷ ).
از نظر نصر، اشتباه محوری تجدّد و انسان متجدد این است که مبنای نظام فکری خویش را واقعیت جهان خارجی قرار داده است. واقعی ندانستن غیر مادیات، پوچگرایی و نسبیتگرایی، که از ویژگیهای جهان متجدد است، نتایج همان اشتباه محوری است. اما در تمام سنتها، محور اصلی واقعیت خداوند به مثابه حق است و هرچه غیر اوست، تنها واقعیتی نسبی دارد. اشتباه دیگر تجدّدگرایان ناشی از عدم استفاده از دو منبع همزاد معرفت، یعنی عقل و وحی است. (نصر، ۱۳۸۲، ص. ۱۲ ).
[سه شنبه 1401-09-29] [ 04:27:00 ب.ظ ]
|