– سیستم آمیگدال از نظرتکاملی ، مقدم بر قشر مغزاست . وقتی که فرد با یک واقعه تهدید کننده رو به رو می‌شود ، آمیگدال پاسخ ترس را بر می انگیزد. اگر چه این پاسخ درطول هزاران سال دستخوش تغییرات بسیاری شده است، ولی با پاسخ حیوانات وحتی سایر موجودات رده های پایین تر نردبان تکاملی ، مشترک است . هیپوکامپ ، بخشی از قسمتهای قدیمی تر مغز از نظر تکاملی به شمار می رود که به قشر عالی مغز متصل است. قشر عالی مغز دربرگیرندۀ بخش‌هایی است که درطول تکامل انسان ، رشد یافته است (لدو ، ۱۹۹۶) .

۲-۲-تحریف های شناختی

۱-۲-۲-افکار خودآیند

این بخش ، مبنایی برای درک بیمار از این مسئله است که افکار مثبت و منفی درباره یک رویداد ، پاسخ هیجانی به آن رویداد را تعیین می‌کنند و هیجان ها می‌توانند بر سلامت جسمی از جمله تجربه درد اثر داشته باشند . افکار خودآیند افکاری هستند که بلافاصله پس از کسب اطلاع از هر گونه مطلبی به ذهن خطور می‌کنند . این افکار بسیار سریع به ذهن می‌آیند و تا زمانی که که فرد به آن ها توجه نکند ، ممکن است حتی از آن ها آگاه هم نشود . فرد ‌در مورد همه چیزهایی که در دنیای اطراف رخ می‌دهد حتی برای امور ناچیز هم افکار خودآیند دارد.افکار خودآیند می‌توانند به افراد در ایجاد مفهومی که از دنیا دارند کمک کنند . برای مثال ،می توانتصور کرد زمانی که فرد به خانه برمی گردد بجای پیدا کردن یادداشتی که به در نصب شده باشد ، می بیند که در باز است و فرد مطمئن است که صبح ، در را قفل ‌کرده‌است . اکنون چه نوع افکار خودآیندی خواهد داشت ؟ ( برنز،۱۹۹۰؛به نقل از قراچه داغی،۱۳۸۳).

افکار و هیجان ها

گام بعدی توضیح این نکته به بیمار است که چگونه افکار منجر به هیجان ها می‌شوند . برای برخی مردم این اولین باری خواهد بود که آن ها واقعا در این باره فکر می‌کنند که هیجان ها از کجا می‌آیند . توضیح دهید که اگر چه افکار خودآیند هدفمند هستند ، گاهی اوقات می‌توانند منفی و مبتنی بر اطلاعات اشتباه باشند . آن ها می‌توانند حتی افکار منفی بیشتری را برانگیزند که بر چگونگی احساس فرد( از نظر هیجانی و از نظر جسمی ) و چگونگی رفتار فرد اثر می‌گذارد .گفتگوی زیر را برای روشن شدن مطلب به کار ببرید :

احتمالا فرد می‌تواند زمانی را بیاد بیاورد که واقعا درباره چیزهایی ناراحت بوده است ، به تدریج ‌در مورد آن موضوع به لحاظ هیجانی برانگیخته شده است ، و بعد فهمیده است آنچه فکر ‌کرده‌است به شکل بدی اتفاق افتاده ، اصلا اتفاق نیافتاده است . شیوه ای که فرد درباره یک رویداد فکر می‌کند ، چه مثبت و چه منفی . هیجان های که تجربه می‌کند را تعیین می‌کند . افکار منفی به هیجان ها منفی منجر می‌شوند در حالی که هیجان های خوشایند با فکر کردن درباره افکار خوشایند ایجاد می‌شوند(رابرت فرنام، ۱۳۸۴).

برای آنکه موضوع را عینی تر و درک آن را ساده تر کرد ،می- توان ‌در مورد ارتباط بین افکار و احساسات گفتگو کرد ، زنجیره ای از رویدادها را روی برگه کاغذ در مقابل بیمار ترسیم کرد .

پس از دادن این اطلاعات ممکن است دقایقی را برای مرور مثال هایی از تجربه شخصی بیمار صرف کرد ، جایی که افکار به هیجان های مثبت و منفی خاصی منجر شده است . در ادامه مثالی ذکر می شود که می توان آن را برای نشان دادن قدرت افکار به کار برد .

موقعیت A : ماشینی به سرعت در حال حرکت است و در ترافیک از کنار ماشینی میان بر می زند و می رود .

درباره این شخص چه فکری می توان کرد؟

چه احساسی داشت ؟

موقعیت B : اکنون می توان فرض کرد که همسر راننده در صندلی عقب نشسته است و زمان زایمان او فرا رسیده است . او عجله دارد تا وی را به بیمارستان پائین خیابان برساند .

    • درباره این شخص چه فکری می توان کرد ؟

  • چگونه اطلاعات شیوه احساس کردن را تغییر خواهند داد ؟

می توان توجه کرد چگونه وقتی افکار درباره شخص و اعمالش تغییر می‌کند ، هیجان ممکن است از خشم به نگرانی تغییر کند (کرک،کیس و کلارک،۱۹۸۹؛به نقل از قاسم زاده،۱۳۸۷).

هیجان ها و درد

اکنون که بیمار درک کرد که افکار به هیجان ها منجر می شود به بررسی ارتباط بین هیجان ها و درد پرداخته شود . پژوهش ها و کارهای بالینی نشان می‌دهند که ارتباط بین هیجان های منفی ( مانند اضطراب و افسردگی ) و درد مزمن بسیار قوی است . در حقیقت افسردگی عامل رایج و مهم در تجربه درد مزمن است که با گزارش بالایی از درد ، تحمل پایین تر درد و ناتوانی زیاد ارتباط دارد. درصد زیادی از بیمارانی که به دنبال درمان برای درد مزمن هستند ، افسرده اند (مایکل فری ۱۹۹۹ ؛ به نقل از رابرت فرنام ،۱۳۸۴).

۲-۲-۲-تحریف های شناختی:

خطاهای شناختی شیوه های فکرکردن ‌بر اساس مفروضات اشتباه یا سوء تعبیرها است . پیش از آنکه یادبگیریم چگونه خطاهای شناختی را با فرایندی به نام “بازسازی شناختی”تصحیح کنیم ، شناخت انواع خطاهای رایج در فکرکردن می‌تواند کمک کننده باشد.

فهرست خطاهای شناختی را با عبارات زیر معرفی کنید:

فهرست تحریف های شناختی (برگرفته از برنز ، ۱۹۹۹)

    1. تفکر همه یا هیچ : وقتی فرد چیزها را ‌در طبقه بندی های همه یا هیچ می بیند . برای مثال ، اگرعملکرد فرد کمی پایین تر از حد کمال قرار بگیرد فرد خود را کاملا شکست خورده می بیند .

    1. تعمیم افراطی : وقتی که فرد یک رویداد منفی واحد را به عنوان یک الگوی پایان می بیند . برای مثال اگرفرد دریک مورد خوب عمل نکند فکر می‌کند در هیچ امری خوب نیست.

    1. فیلتر ذهنی : زمانی که فرد منحصراً جزئیات منفی را انتخاب می‌کند و بطورغیر قابل استثنا برآن تأکید می‌کند. ‌بنابرین‏ دید فرد از همه واقعیت ها تیره می شود. یک ضرب المثل خوب در این زمینه این است که افتادن یک قطره جوهر کل رنگ آب لیوانرا تغییر می‌دهد.

    1. دست کم گرفتن نکات مثبت:فرد با بی ارزش شمردن تجربیات مثبت ،اصرار بر مهم نبودن آن ها دارد . کارهای خوب را بی اهمیت می‌خواند ،می‌گوید که هر کسی می‌تواند این کار را انجام دهد.

  1. نتیجه گیری شتاب زده : زمانی که فرد یک واقعه را به طور منفی تفسیر می‌کند حتی اگردلایل معینی ‌وجود نداشته باشد.

الف) ذهن خوانی:بدون بررسی کافی نتیجه می‌گیرد که کسی در برخورد با او واکنش منفی نشان می‌دهد .( مثلا آن ها خسته اند ، آن ها روز بدی داشته اند) .

ب) پیشگویی: وقتی که فرد پیش‌بینی می‌کند که اوضاع بر خلاف میل او خواهد بود .

  1. نگاه دوتایی:وقتی که فرد اطلاعات را به گونه ای تحریف می‌کند که اجازه نمی دهد موقعیت را به طور واقع گرایانه ببیند.

الف)بزرگ نمایی:زمانی که فرد ‌در اهمیت چیزها اغراق می‌کند.

ب) کوچک نمایی: وقتی که فرد به طور نامتناسب چیزها را کوچک می شمارد.

    1. فاجعه سازی :زمانی که فرد پیامدهای شدید و ناگوار برای نتایج رویدادها پیش‌بینی می‌کند ، برای مثال رد کردن قرار ملاقات به معنای زندگی کردن در انزواست .

    1. استدلال هیجانی: زمانی که فرد فرض می‌کند هیجان منفی لزوماً چیزها را همان گونه که واقعا هستند منعکس می‌کنند. فرد ممکن است فکر کند”فرد آن را احساس می‌کند در نتیجه باید درست باشد” .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...