پایان نامه ها و مقالات تحقیقاتی | فصل دوم: تئوری سه جهان و تئوری جهانیسازی، راهکار یا مانع حقوقی برای حق توسعه – 3 |
![]() |
تا قبل از دهه پنجم توسعه، همواره به توسعه بهعنوان یک حق بشری که باید توسط کشورهای شمال مورد احترام قرار گیرد و اقدامات لازم برای رسیدن به این حق، توجه شده است؛ اما بعد از گذشت چهار دهه این اقدامات نهتنها کمکی به توسعه کشورهای جنوب نکرد، بلکه حتی واقعیتها حاکی از آن است که فقر و گرسنگی و اهداف اولیه توسعه، افزایش یافته است و دولتها هرچند به ظاهر مانعی برای توسعه نیستند، اما کمکی هم به پیشرفت آن نمیکنند. برای مبارزه با این مشکل در سال ۲۰۰۰ مجمع عمومی اعلامیه هزاره را با راهکار جدیدی تصویب کرد. در این اعلامیه بهجای برشمردن فعالیتهای لازم برای توسعه، عوامل توسعه نیافتگی که کشورها باید در رفع آن کوشش کنند نام برده شده است و کشورها متعهد شدند اهداف هزاره را در جهت بهبود شرایط زندگی همه انسانها در مهلتهای معینی عملی کنند.
در آخر باید خاطرنشان کرد که با توجه به تکرار مکرر حق توسعه در کنفرانسها، اسناد و اعلامیههای جهانی مبنی بر تأیید این حق بهعنوان یک حق بین المللی، غیرقابل سلب و جداییناپذیز از سایر حقوق بشر، بهخصوص اعلامیه جهانی حقوق بشر وین ۱۹۹۳ و اعلامیه هزارهی ملل متحد، میتوان گفت که این حق هرچند بهعنوان یک حق بین المللی مورد توجه کشورها قرار گرفته است؛ اما باید توجه کرد که متأسفانه این امر دلیلی بر الزامآور بودن تعهدات مربوط به این حق برای کشورها ایجاد نکرده است. این در حالیست که کشورهای در حال توسعه همچنان حق توسعه را به عنوان یک حق بشری که لازمهی ایجاد تعهداتی برای کشورهای توسعه یافته میباشد، تلقی میکنند و در مقابل کشورهای توسعه یافته با نگرشی مخالف، هنوز هم حق توسعه را نه بهعنوان یک حق بشری که مستلزم ایجاد تکلیف برای آنها میباشد، بلکه بهعنوان یک حق فردی که ابتدا دولتها را در درون کشورهای در حال توسعه به چالش میکشاند، در نظر می گیرند.
فصل دوم: تئوری سه جهان و تئوری جهانیسازی، راهکار یا مانع حقوقی برای حق توسعه
اگر جهانی سازی را، در یک تعریف کلی، به مجموعه فرآیندهایی اطلاق کنیم که به موجب آن مرزها کمرنگ شده و دولتها بهیکدیگر مرتبط و نزدیک می شوند و عواملی مثل گسترش سرمایهداری در سطح جهانی، وابستگی متقابل، تبادل اطلاعات، تجارت جهانی، حقوق بشر، زبان انگلیسی، اینترنت و… از مبانی و ابزار اصلی آن باشد، حق توسعه به عنوان یکی از انواع حقوق بشر، در این بستر چه سرنوشتی خواهد داشت؟ اساساً تئوری جهانی سازی، چالشی عمیق برای حق توسعه به شمار خواهد رفت یا به فراگیر شدن و جهانشمولی این حق منجر خواهد شد؟ از طرفی شناسایی حق توسعه در گروی منطقهبندیهای جهانی (شمال و جنوب، جهان توسعه یافته و درحالتوسعه)، چگونه خواهد بود؟ آیا تئوری سه جهان و ایجاد کشورهای جهان سوم با توان اقتصادی ضعیف، در راستای تحقق حق توسعه، یک مانع بهشمار خواهد رفت؟ یا طرح تئوری سه جهان و بهدنبال آن ایجاد کشورهای جهان سوم، به پیشبرد و تحقق توسعه کمک می کند؟
در پاسخ با این پرسشها و سؤالات دیگری از این دست، در این فصل ابتدا در بخش اول زمینه های شکل گیری و مبانی نظری و عملی تئوری سه جهان و تئوری جهانی سازی را بررسی خواهیم نمود. سپس در بخش دوم این فصل، عملکرد تئوری سه جهان و تئوری جهانی سازی را در ارتباط با حق توسعه در کشورهای جهان سوم از نظر میگذرانیم.
بخش اول: مبانی و زمینه های شکل گیری تئوری سه جهان و تئوری جهانیسازی
از گذشته های بسیار دور، بشر همواره با تقسیم بندیهایی در پی جداسازی فقیر و غنی بوده است؛ این امر حتی در داخل کشورها هم دیده میشد. اما بعد از مدتی آگاهی عمومی بر آن شد که عدم برابری خود مانعی برای پیشرفت خواهد بود؛ پس بهفکر راهکارهایی برای برابری و یگانگی جهان افتاد. در این بخش به بررسی تاریخچه و مبانی نظریه هایی که بشر در این راه ایجاد کردهاست، میپردازیم.
گفتار اول: تاریخچه شکل گیری تئوری سه جهان و تئوری جهانیسازی
۱- تاریخچه تئوری سه جهان
در نیمهی قرن کوتاه بین ۱۹۴۵ و ۱۹۸۹ بود که تصور شد دنیا به سه قسمت تقسیم شده است. سرمایه داری جهان اول، کمونیست جهان دوم و تازه استقلال یافته ها جهان سوم. (Denning, 2004, 42) در واقع این چینیها بودند که تئوری “سه جهان” را ابداع کردند. جهان اول دربرگیرندهی دو کشور آمریکا و شوروی بود. جهان دوم، شامل چین، اروپای غربی، ژاپن، کانادا و استرالیا و آخرین جهان، کشورهای درحالتوسعه بودند که جهان سوم نامیده شدند. (Udombana, 2000, 754) اصطلاحات سازندهی تئوری سه جهان شامل “جهان اول”[۱۴۹]، “جهان دوم”[۱۵۰] و “جهان سوم”[۱۵۱]، در دوران جنگ سرد ایجاد شدند. اگرچه اعتقاد بر این است که اصطلاح جهان سوم زودتر از دو اصطلاح دیگر ایجاد شد. (Quinion, 2005, 1) البته جغرافیدانان سیاسی قبل از رواج تئوری سه جهان، کشورها را بهسادگی به جهان قدیم[۱۵۲] در طرف شرقی اقیانوس اطلس و جهان جدید[۱۵۳] در ساحل غربی این اقیانوس تقسیم کرده بودند؛ این تقسیم بندی بعد از ۱۹۴۵، با بخشبندی سهگانه بین جهان اول، جهان دوم و کشورهایی که از قوانین مستعمراتی کشورهای سرمایهدار پیشرفته در طول و بعد از جنگ جهانی دوم به استقلال رسیده بودند بهعلاوهی کشورهایی که سیاستمدارانشان تا زمان جنگ سرد زیر نظر جهان اول و دوم بودند، بهعنوان جهان سوم، جایگزین شد. (Twaddle, 1992, 1) این تقسیم بندی معنای مهمی در پیکربندی اقتصاد و سیاست در آن زمان مقرر میداشت؛ و تا سال ۱۹۷۰، اصطلاح جهان سوم به روشهای محسوس استثمار اقتصادی و کشمکشهای سیاسی توسط دو جهان دیگر اشاره میکرد. (Dirlink and Bahl and Gran, 2000, 7)
در این راستا باید افزود که تئوری سه جهان با ایجاد جهان سوم بود که شکل گرفت؛ بنابرین به توضیحاتی در رابطه با تاریخچه ایجاد این اصطلاح توجه میکنیم.
میتوان گفت مبدأ کلمه جهان سوم، فرانسوی میباشد. (Gonzalez, 1998, 1) در فرانسه کلمه سوم مفهوم تداعی کننده نیروی جدید در مقابل دو نیروی مسلط موجود بهکار میرفت. اصطلاح جهان سوم نیز از همان سنت معنایی در فرانسه سرچشمه گرفت. این اصطلاح اولینبار در سال ۱۹۵۲ توسط آلفرد سووی[۱۵۴] جمعیتشناس و مورخ فرانسوی بهمنظور طبقه بندی آن دسته از کشورهای جهان سوم که از دو بلوک سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان (بلوک شرق و غرب) خارج بودند مطرح شد؛ (ساعی، ۱۳۸۹، ۱۳-۱۲) و مورد توجه محافل بین المللی به ویژه نخبگان کشورهای جهان سوم قرار گرفت. سووی واژه جهان سوم را به اعتبار مقوله “طبقهی سوم” که در جمهوری[۱۵۵] فرانسه متداول شد به همراه اصطلاحات مترادفی نظیر “نیروی سوم” و “موضع سوم”، تقریباً به همان معنا، در مورد کشورهای توسعه نیافته بهکار برد. (ساعی، ۱۳۸۴، ب،۵۷) بعد از سووی، اصطلاح جهان سوم با انتشار کتابهایی چون “جهان سوم” توسط پیتر ورسلی[۱۵۶] در ۱۹۶۴ و “دنیای سهگانهی توسعه”[۱۵۷] توسط ایروینگ لوئیس هوروویتز[۱۵۸] در ۱۹۶۶، به عنوان مفهومی فراگیر در دنیای انگلیسیزبان در دهه هفتاد، مطرح شد. (ازکیا، ۱۳۸۰، ۱۱) در ادامه، ویلیام سفیر[۱۵۹] در ۱۹۸۷ مجدداً این عبارت را با عنوان اصطلاح خاص طبقهی سیاسی در دهه ۱۹۴۰ در فرانسه به کار برد. (Gonzalez, 1998, 1)
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 04:23:00 ب.ظ ]
|