تا قبل از دهه­ پنجم توسعه، همواره به توسعه به­عنوان یک حق بشری که باید توسط کشورهای شمال مورد احترام قرار گیرد و اقدامات لازم برای رسیدن ‌به این حق، توجه شده است؛ اما بعد از گذشت چهار دهه این اقدامات نه­تنها کمکی به توسعه کشورهای جنوب نکرد، بلکه حتی واقعیت­ها حاکی از آن است که فقر و گرسنگی و اهداف اولیه­ توسعه، افزایش یافته است و دولت­ها هرچند به ظاهر مانعی برای توسعه نیستند، اما کمکی هم به پیشرفت آن نمی­کنند. برای مبارزه با این مشکل در سال ۲۰۰۰ مجمع عمومی اعلامیه­ هزاره را با راهکار جدیدی تصویب کرد. در این اعلامیه به­جای برشمردن فعالیت­های لازم برای توسعه، عوامل توسعه ­نیافتگی که کشورها باید در رفع آن کوشش کنند نام برده شده است و کشورها متعهد شدند اهداف هزاره را در جهت بهبود شرایط زندگی همه انسان­ها در مهلت­های معینی عملی کنند.

در آخر باید خاطرنشان کرد که با توجه به تکرار مکرر حق توسعه در کنفرانس­ها، اسناد و اعلامیه­های جهانی مبنی بر تأیید این حق به­عنوان یک حق بین ­المللی، غیرقابل سلب و جدایی­ناپذیز از سایر حقوق بشر، به­خصوص اعلامیه­ جهانی حقوق بشر وین ۱۹۹۳ و اعلامیه­ هزاره­ی ملل متحد، ‌می‌توان گفت که این حق هرچند به­عنوان یک حق بین ­المللی مورد توجه کشورها قرار گرفته است؛ اما باید توجه کرد که متأسفانه این امر دلیلی بر الزام­آور بودن تعهدات مربوط ‌به این حق برای کشورها ایجاد نکرده است. این در حالیست که کشورهای در حال توسعه همچنان حق توسعه را به عنوان یک حق بشری که لازمه­ی ایجاد تعهداتی برای کشورهای توسعه یافته ‌می‌باشد، تلقی ‌می‌کنند و در مقابل کشورهای توسعه یافته با نگرشی مخالف، هنوز هم حق توسعه را نه به­عنوان یک حق بشری که مستلزم ایجاد تکلیف برای آن­ها ‌می‌باشد، بلکه به­عنوان یک حق فردی که ابتدا دولت­ها را در درون کشورهای در حال توسعه به چالش می­کشاند، در نظر می­ گیرند.

فصل دوم: تئوری سه جهان و تئوری جهانی­سازی، راهکار یا مانع حقوقی برای حق توسعه

اگر جهانی سازی را، در یک تعریف کلی، به مجموعه فرآیندهایی اطلاق کنیم که به موجب آن مرزها کم­رنگ شده و دولت‏ها به­یکدیگر مرتبط و نزدیک می ‏شوند و عواملی مثل گسترش سرمایه‏داری در سطح جهانی، وابستگی متقابل، تبادل اطلاعات، تجارت جهانی، حقوق بشر، زبان انگلیسی، اینترنت و… از مبانی و ابزار اصلی آن باشد، حق توسعه به عنوان یکی از انواع حقوق بشر، در این بستر چه سرنوشتی خواهد داشت؟ اساساً تئوری جهانی سازی، چالشی عمیق برای حق توسعه به شمار خواهد رفت یا به فراگیر شدن و جهانشمولی این حق منجر خواهد شد؟ از طرفی شناسایی حق توسعه در گروی منطقه­بندی­های جهانی (شمال و جنوب، جهان توسعه ­یافته و درحال­توسعه)، چگونه خواهد بود؟ آیا تئوری سه جهان و ایجاد کشورهای جهان سوم با توان اقتصادی ضعیف، در راستای تحقق حق توسعه، یک مانع به­شمار خواهد رفت؟ یا طرح تئوری سه جهان و به­دنبال آن ایجاد کشورهای جهان سوم، به پیشبرد و تحقق توسعه کمک می­ کند؟

در پاسخ با این پرسش­ها و سؤالات دیگری از این دست، در این فصل ابتدا در بخش اول زمینه ­های شکل­ گیری و مبانی نظری و عملی تئوری سه جهان و تئوری جهانی سازی را بررسی خواهیم نمود. سپس در بخش دوم این فصل، عملکرد تئوری سه جهان و تئوری جهانی سازی را در ارتباط با حق توسعه در کشورهای جهان سوم از نظر می­گذرانیم.

بخش اول: مبانی و زمینه ­های شکل­ گیری تئوری سه جهان و تئوری جهانی­سازی

از گذشته­ های بسیار دور، بشر همواره با تقسیم ­بندی­هایی در پی جداسازی فقیر و غنی بوده است؛ این امر حتی در داخل کشورها هم دیده می­شد. اما بعد از مدتی آگاهی عمومی بر آن شد که عدم برابری خود مانعی برای پیشرفت خواهد بود؛ پس به­فکر راهکارهایی برای برابری و یگانگی جهان افتاد. در این بخش به بررسی تاریخچه و مبانی نظریه ­هایی که بشر در این راه ایجاد ‌کرده‌است، می­پردازیم.

گفتار اول: تاریخچه­ شکل­ گیری تئوری سه جهان و تئوری جهانی­سازی

۱- تاریخچه­ تئوری سه جهان

در نیمه­ی قرن کوتاه بین ۱۹۴۵ و ۱۹۸۹ بود که تصور شد دنیا به سه قسمت تقسیم شده است. سرمایه داری جهان اول، کمونیست جهان دوم و تازه استقلال یافته­ ها جهان سوم. (Denning, 2004, 42) در واقع این چینی­ها بودند که تئوری “سه جهان” را ابداع کردند. جهان اول دربرگیرنده­ی دو کشور آمریکا و شوروی بود. جهان دوم، شامل چین، اروپای غربی، ژاپن، کانادا و استرالیا و آخرین جهان، کشورهای درحال­توسعه بودند که جهان سوم نامیده شدند. (Udombana, 2000, 754) اصطلاحات سازنده­ی تئوری سه جهان شامل “جهان اول”[۱۴۹]، “جهان دوم”[۱۵۰] و “جهان سوم”[۱۵۱]، در دوران جنگ سرد ایجاد شدند. اگرچه اعتقاد بر این است که اصطلاح جهان سوم زودتر از دو اصطلاح دیگر ایجاد شد. (Quinion, 2005, 1) البته جغرافی­دانان سیاسی قبل از رواج تئوری سه جهان، کشورها را به­سادگی به جهان قدیم[۱۵۲] در طرف شرقی اقیانوس اطلس و جهان جدید[۱۵۳] در ساحل غربی این اقیانوس تقسیم کرده بودند؛ این تقسیم ­بندی بعد از ۱۹۴۵، با بخش­بندی سه­گانه بین جهان اول، جهان دوم و کشورهایی که از قوانین مستعمراتی کشورهای سرمایه­دار پیشرفته در طول و بعد از جنگ جهانی دوم به استقلال رسیده بودند به­علاوه­ی کشورهایی که سیاست­مدارانشان تا زمان جنگ سرد زیر نظر جهان اول و دوم بودند، به­عنوان جهان سوم، جایگزین شد. (Twaddle, 1992, 1) این تقسیم ­بندی معنای مهمی در پیکربندی اقتصاد و سیاست در آن زمان مقرر می­داشت؛ و تا سال ۱۹۷۰، اصطلاح جهان سوم به روش­های محسوس استثمار اقتصادی و کشمکش­های سیاسی توسط دو جهان دیگر اشاره می­کرد. (Dirlink and Bahl and Gran, 2000, 7)

در این راستا باید افزود که تئوری سه جهان با ایجاد جهان سوم بود که شکل گرفت؛ ‌بنابرین‏ به توضیحاتی در رابطه با تاریخچه­ ایجاد این اصطلاح توجه می­کنیم.

‌می‌توان گفت مبدأ کلمه­ جهان سوم، فرانسوی ‌می‌باشد. (Gonzalez, 1998, 1) در فرانسه کلمه­ سوم مفهوم تداعی کننده­ نیروی جدید در مقابل دو نیروی مسلط موجود به­کار می­رفت. اصطلاح جهان سوم نیز از همان سنت معنایی در فرانسه سرچشمه گرفت. این اصطلاح اولین­بار در سال ۱۹۵۲ توسط آلفرد سووی[۱۵۴] جمعیت­شناس و مورخ فرانسوی به­منظور طبقه ­بندی آن دسته از کشورهای جهان سوم که از دو بلوک سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان (بلوک شرق و غرب) خارج بودند مطرح شد؛ (ساعی، ۱۳۸۹، ۱۳-۱۲) و مورد توجه محافل بین ­المللی به­ ویژه نخبگان کشورهای جهان سوم قرار گرفت. سووی واژه­ جهان سوم را به اعتبار مقوله­ “طبقه­ی سوم” که در جمهوری[۱۵۵] فرانسه متداول شد به همراه اصطلاحات مترادفی نظیر “نیروی سوم” و “موضع سوم”، تقریباً به همان معنا، ‌در مورد کشورهای توسعه ­نیافته به­کار برد. (ساعی، ۱۳۸۴، ب،۵۷) بعد از سووی، اصطلاح جهان سوم با انتشار کتاب‌هایی چون “جهان سوم” توسط پیتر ورسلی[۱۵۶] در ۱۹۶۴ و “دنیای سه‌گانه­ی توسعه”[۱۵۷] توسط ایروینگ لوئیس هوروویتز[۱۵۸] در ۱۹۶۶، به عنوان مفهومی فراگیر در دنیای انگلیسی‌زبان در دهه هفتاد، مطرح شد. (ازکیا، ۱۳۸۰، ۱۱) در ادامه، ویلیام سفیر[۱۵۹] در ۱۹۸۷ مجدداً این عبارت را با عنوان اصطلاح خاص طبقه­ی سیاسی در دهه­ ۱۹۴۰ در فرانسه به کار برد. (Gonzalez, 1998, 1)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...