فایل های دانشگاهی| قسمت 12 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
![]() |
سزاکس، کالمن، بارزوس، ساس و جانکا[۲۲۶] (۲۰۰۷) در مورد بهبودی یک زن مبتلا به یادزدودگی شدید که دچار اتساع عروقی به خاطر پارگی شریان قدامی[۲۲۷] با خونریزی شدید شده بود را گزارش کردهاند. سیتی اسکن، یک جراحت در هیپوکامپ چپ و فورنیکس نشان داد. بعد از بهبودی نسبی اولیه، او با یادزدودگی پیشگستر شدید و فقدان جهتیابی ترخیص گردید. سیتی اسکن چند هفته بعد هیدروسفالی را نشان داد که نیاز به شنت بطنی سفاقی[۲۲۸] داشت. بهبودی تدریجی اما پیوسته حافظه همراه با بهبودی کلی بعد از یک سال اتفاق افتاد.
کاپور و گراهام (۲۰۰۲) به بررسی بهبود طولانیمدت عملکرد حافظه رویدادی پرداختند و هم مطالعه تک موردی و هم مطالعات گروهی را مدنظر گرفتند. آن ها کاهش یادزدودگی پسگستر در بیماران دچار آسیب تروماتیک و همچنین در بیماران دچار یادزدودگی گذرا کلی[۲۲۹] را مورد ارزیابی قرار دادند. این بیماریها موقتی هستند، بنابرین ما انتظار داریم بهبود نسبی یا شاید اساسی، بسته به طول PTA صورت پذیرد (ویلسون، ایوانز، امسلی، واتسون و بالنی[۲۳۰]، ۱۹۹۹). در واقع، این مطلب در مطالعات گروهی گزارش شده توسط کاپور و گراهام (۲۰۰۲) مورد تأیید است. با اینحال آن ها به این نتیجه رسیدند که «بهبود عملکرد حافظه، یک نقشه نسبتاً ناشناخته در جغرافیای علوم اعصاب شناختی[۲۳۱] باقی میماند» (ص ۲۴۵)؛ بنابرین، زمانی که از ما در مورد بهبودی سؤال میکنند تنها بسیار ابتدایی پاسخ میدهیم.
کرتسز و گلد[۲۳۲] (۲۰۰۳) بررسی دیگری در مورد بهبودی ارائه کردهاند. اگرچه، این بررسی به خصوص در رابطه با بهبود آفازی[۲۳۳] میباشد، نویسندگان به طور خلاصه، بهبود حافظه را مطرح کردهاند و همچنین بهبود از بیماریهای دیگر (به عنوان مثال، TBI و آنسفالیت) که بهاحتمال زیاد، باعث مشکلات حافظه میشوند را منعکس کردهاند. همانند کاپور و گراهام (۲۰۰۲)، آن ها نیز کاهش یادزدودگی پسگستر و بهبود PTA را بررسی کردهاند و بیان میکنند که پیشآگهی اختلالات حافظه بلندمدت، وابسته به طول PTA میباشد. آن ها مطلب کمی برای گفتن در مورد بهبودی عملکرد حافظه در افراد فاقد PTA اما دچار اختلالات پایدار حافظه دارند. یک گزارش شگفتانگیز از بهبود و تنظیم مجدد در طول زمان توسط لوریا[۲۳۴] (۱۹۷۵) در مردی با دنیای چند تکه[۲۳۵]، ارائه شده است. این گزارش در اصل، داستان مردی به نام زاستسکای[۲۳۶] است که با شلیک یک گلوله در سمت چپ منطقه گیجگاهی آهیانه ای مغز، دچار آسیب شده بود؛ او ۲۵ سال برای نوشتن داستان خود، درک جهان خود و یادگیری مجدد برخی از مهارتهای از دست رفته خود، تلاش کرد. او توضیح میدهد که چگونه عملکرد حافظهاش تا حدی البته از «پایان خطا[۲۳۷]» بهبود یافته است. او اینطور بیان میکند:
در چند هفته پس از آسیب من نمیتوانستم نام و نام خانوادگی و یا حتی نام بستگان نزدیکم را به یاد بیاورم. بعدها بهتدریج توانستم چند چیز، بیشتر در مورد دوران کودکی و سالهای دبستان خود به یاد بیاورم. خاطرات من از پایان خطا به عقب برگشت؛ یعنی، یادآوری خاطرات دور برای من راحتتر از یادآوری خاطرات اخیر بود ساختمان که در آن من به مهدکودک و مدرسه ابتدایی میرفتم، بازیهای که من انجام میدادم، چهره بچه ها و معلمان که میشناختم؛ اما من هر چیزی در مورد گذشته نزدیک را فراموش میکردم و یا در یادآوری آن ها مشکلات زیادی داشتم. حتی آنچه مربوط به جبهه بود. (در لوریا، ۱۹۷۵، ص ۸۵).
برخی شواهد نشان میدهد که زنان بهتر از مردان دچار آسیب مغزی بهبود مییابند. از مدتها قبل از سال ۱۹۸۷، پیشنهاد شده است که حیوانات مؤنث ممکن است در برابر اثرات آسیب مغزی در مراحل خاصی از چرخه خود به خاطر استروژن و پروژسترون[۲۳۸] محافظت شوند. (آتلا، ناتینویل و استین[۲۳۹]، ۱۹۸۷). این مطلب توسط روف و هال[۲۴۰] (۲۰۰۰) تأیید شد به دلیل اهمیت بالقوه برای توانبخشی، به بازماندههای TBI، پروژسترون داده میشود، برخی بیان میکنند که پروژسترون منجر به نتیجه بهتر میشود (رایت[۲۴۱] و همکاران، ۲۰۰۷). بهعلاوه مطالعاتی به بررسی نتیجه طولانیمدت برای زنان و مردان پس از TBI پرداختهاند. گزارشهای متناقضی وجود دارد؛ راتکلیف[۲۴۲] و همکاران (۲۰۰۷) بیان میکنند که زنان بهتر با بیماری کنار میآیند، در حالی که دیگران، مانند فاریس و آلوز[۲۴۳] (۲۰۰۰) و پونسفورد[۲۴۴] و همکاران (۲۰۰۸) نشان دادند که نتیجه برای زنان بدتر میباشد. در مطالعه آخر، نمره مقیاس کمای گلاسگو، سن و علت آسیب، کنترلشده است. این پژوهشگران دریافتند که زنان، نرخ بقای کمتر و نتیجه خوب پایینتری در طی ۶ ماه بعد از آسیب داشتند. آن ها هیچ مدرکی دال بر اینکه خانمها بهتر عمل میکنند نیافتند و برخی شواهدی وجود دارد که آن ها بدتر عمل میکنند.
در اینجا، بیان مفهوم ذخیره شناختی[۲۴۵]، ضروری است. این مفهوم ریشه در مطالعه ۱۳۷ مورد معاینه پس از مرگ سالمندان (متوسط سن ۸۵٫۵ سال) توسط کاتزمن و همکاران (۱۹۸۸) دارد. ۷۸ درصد دمانس و ۵۵ درصد آلزایمر داشتند. ده نفر از افراد، دارای بهترین عملکرد با علائم آلزایمر، بهخوبی گروه کنترل فاقد آلزایمر بودند. افراد مبتلا آلزایمر دارای عملکرد بالا، مغزی سنگینتر و سلولهای عصبی بیشتری نسبت به افراد گروه کنترل داشتند. دو تبیین احتمالی وجود دارد: یا آن ها آلزایمر اولیه داشتهاند، اما موفق به رهایی از نابودی بیشتر سلولهای عصبی شدهاند و یا آن ها با مغز بزرگتر و تعداد بیشتری از سلولهای عصبی آغاز کردهاند و بنابرین ذخیره بیشتری داشتند. این اولین باری بود که این اصطلاح در ادبیات پژوهش در این زمینه استفاده گردید.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 04:22:00 ب.ظ ]
|