مقاله های علمی- دانشگاهی | الف) سزارلمبروزو – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
![]() |
خاستگاه جغرافیایی این مکتب ایتالیا بود و به همین خاطر بنام«مکتب …ایتالیایی هم معروف است، چون: سه نفر از بنیانگذاران آن ایتالیایی هستند…»(همان، ص ۷۱). بنابرین اعضای این گروه فکری(بنیانگذاران)، عبارت بودند از «لمبروزو (۱۸۳۶-۱۹۰۹)، فری و گاروفالو. سزار لمبروزو پزشک بود و در ۱۸۷۶ کتاب مشهور خود انسان بزهکار را به رشتهای تحریر درآورد»(پرادل، ۱۳۹۲، صص ۹۶-۹۷). واکنشهای زیادی که علیه این اثر علمی مطرح شد« وی را به مقام پدر انسان شناسی جنایی رساند»(همان، ص ۹۷). دومین نظریه پرداز این مکتب انریکو فری (۱۸۵۶-۱۹۲۸)، بود. فری «مؤلف کتاب افقهای جدید عدالت جزایی [بود] که در سال ۱۸۸۱ منتشر گردید. [و بالآخره سومین متفکر این مکتب] گاروفالو(۱۸۵۲-۱۹۳۴)[است وی] در سال ۱۸۸۵ کتابی به نام جرم شناسی انتشار داد.»(صفاری، ۱۳۸۶، ص ۷۱). بنابرین سه اندیشمند یادشده، مکتبتحققی(اثباتی) را در «سال ۱۸۸۰ تشکیل داد. این مکتب با پذیرفتن یک اصل حقیقتاً انقلابی، اندیشههای نوینی را به قانونگذاران پیشنهاد کرد که آثار چشمگیر و محو نشدنی از خود بجای گذاشت»(پرادل،۱۳۹۲، ص ۹۷). در اینجا به طور مختصر سه نظریه پرداز مکتب اثباتی به معرفی گرفته میشود.
الف) سزارلمبروزو
لمبروزو که نخستین نظریه پرداز این مکتب بود، بیشتر از همفکران دیگر خود، جبرگرایانه میاندیشید. به نظر میرسد دو نکته بسیار اساسی او را به این جبرگرایی تقریباً افراطی رهنمون ساخته باشد: نخست نظریه پردازان و اندیشمندان زیستشناس قبل از او و یا در زمان او که نظریه های تکاملی را در مورد انسان ارائه نموده بودند، او را متاثر ساخته بود. از جمله میتوان از داروین و لامارک و دیگران یادکرد. همان طوریکه داروین بحث جهش در روند تکامل موجودات زنده را مطرح نموده بود و از این طریق وجود انسان را نتیجهای فرایندِ دانسته بود که از اثر جهش ژنیتیکی از موجودات پستتر از خود از دید تکاملی در سیستمهای زیستی به مرحلهای انسانی تکامل کردهاست. بنابرین لمبروزو این فرایند را بسوی برگشت به عقب یا عقب ماندگی تکاملی در مورد انسانهای جنایت کار مطرح کرده بود. طوریکه «…این پزشک ایتالیایی نوشته بود، بعضی از اشخاص در اثر انحطاط رجوع به اصل نموده اند و منش اجداد وحشی و سفّاک و جنایتکار در آن ها ظهور کردهاست»(کی نیا،۱۳۸۲، ص ۹۳).
دوّم، تحقیقات و تجربیات علمی که خودش در بخش قیافهشناسی و جمجمهشناسی انجام داده بود، نیز او را به اندیشهای جبرگرایی جنایی رهنمون ساخته بود. چنانکه لمبروزو «…ابتدا ۳۸۳ بزهکار را دقیقاً مطالعه و در آن ها گودی پس سریی را که به طور غیر طبیعی بزرگ بود کشف کرد.»(پرادل، ۱۳۹۲، ص۹۹)، او مطالعه خود را ادامه داد و ۵۹۰۷ بزهکار زنده را نیز مورد بررسی قرار داد. لمبرورزو با یک روش مقایسهای رفتار انسانهای عقبمانده و متمدن را به بررسی گرفت و برخی از اوصاف را در مورد انسانهای جنایتکار دریافت از جمله «…حرکات غیر ارادی و ناگهانی، خشونت و صفاکی، فقدان عواطف لطیف و…را بر میشمرد و معتقد بود که وراثت در تبهکاری سهمی قاطعی دارد»(همان،صص ۹۳ و۹۴). او بر اساس همین پندارهای خود به این نتیجهرسیده بود که، برخی انسانها ذاتاً جنایتکار اند، و آن جنایتکاری از والدین شان بر آن ها تحمیل میگردد.
ب) آنریکوفری
فری دومین نظریه پرداز مکتبتحققی بود. وی نسبت به سزارلمبروزو واقع بینتر بود و به این لحاظ جنبه(علت)های بیشتری بزهکاری را کشف نمود. شاید همین واقع بینی اش بوده است که اندیشهای جبرگرایی نزد او از نسبیت بیشتری برخوردار شده است. طوریکه در گذشته نیز اشاره نمودیم، لمبروزو در تبیین علل بزهکاری تنها به عوامل درون فردی (زیستی و روانی)، آن هم بسیار محدود، اکتفا نموده بود. اما آنریکوفری، علل و جنبههای برون فردی (عوامل محیط فزیکی و اجتماعی) را نیز در جمع آن ها افزود. بنابرین فری عقیده داشت که، اعمال انسانها همواره نتیجه ای «ارگانیسم فیزیولوژیکی و روانی او و فضای فیزیکی و اجتماعی که وی در آن زاده شده و زندگی میکند، است»(پرادل، ۱۳۹۲، ص۱۰۱).
با این حساب میتوانیم سه نوع عوامل را در اندیشهای علت شناسانهی جناییفری، دریابیم. نخست عوامل انسانشناختی، این عوامل به دو دستهای دیگر زیستی و روانی قابل تقسیم اند. عوامل زیستی در دو بخش اناتومی و فیزیولوژیکی، شامل: ساختمان بدنی، چگونگی ترشح غده ها، حالات مرضی و سلامتی، نوع فعالیتهای دستگاههای بدن (مانند: فعالیت قلب، دستگاه عصبی، دستگاه تنفسی، دستگاه هضمی و…) و عوامل روانی، مانند: سنخ شخصیتی، وضعیت حافظه، خاطراتگذشته، عقدههای روانی که از اثر تجربیات سخت گذشتهای فرد بجا مانده است، گرایش، هویت، نگرش، وضع ارادی و موارد دیگر مربوط به بزهکار.
دوم، عوامل محیط فزیکی، مانند: آب و هوا، نوع خاک، خشکی و رطوبت محیط، سر سبزی و غیرآن، کوهسار یا هموار بودن محیط جغرافیایی، درجه حرارت، نوع نبات مورد تولید، نوع گیاهان مورد زیست در آن محیط، حتی وجود حیوانات اهلی و وحشی ساکن در محیط جغرافیایی، و…. سوم، عوامل اجتماعی، حاوی: وضع اقتصادی، نوع و سطح فرهنگ، میزان جمعیت، وضعیت افکار عمومی، مذهب، نوع نظام خانواده، شیوهای حکومتداری، نوع نظام اقتصادی، نوع و سطح تعلیم و تربیت و…عواملی اند که روی بزهکاری افراد نقش اساسی بجا میگذارند. آنریکوفری بر مبنای همین تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بود که شرایط خاص اجتماعی و طبیعی و میزان جرم رابطهای مستقیم دارد. به نظر میرسد در قانون اشباع جنایی خود از علوم طبیعی وام گرفته است و به همین اساس برای تأیید قانون اشباع جنایی از طبیعت مثال میآورد. همان طوری که «در یک حجم معین آب و در دمای معین، مقدار مشخصی از یک ماده شیمیایی، نه یک ذره بیش و نه یک ذره کمتر، حل میشود، در یک محیط اجتماعی با شرایط فزیکی معین، تعداد مشخصی جرم، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر، به وقوع میپیوندد.»(همان، ص ۱۰۱).
ج) گاروفالو
لمبروزو از نظر رشته تخصصی طبیب بود و فری هم در حقوق و هم در جامعه شناسی تخصص داشت. با این وجود اندیشههای هردو متفکر در تغییرات حقوقجزا از فرایند سزاگرایانه به تدبیرگرایانه، خیلی مؤثر واقعشده؛ ولی گاروفالو بر خلاف دو متفکر اولیه مکتبتحققی، از نظرمسلک یک قاضی بوده است و بنابرین در زمینههای فنی و تجارب عملی حقوقجزا آشنایی بیشتر داشته است. به این ترتیب گاروفالو «در سال ۱۸۸۵ کتابی به نام جرمشناسی انتشار داد…»(صفاری، ۱۳۸۶، ص ۷۱). وی در این کتاب خود برخی از تعدیلهای جرمی و جزایی را مطرح کرده بود. اگرچه گاروفالو از نظر شغلی و حرفهای به عنوان یک قاضی داد گستری ایفای وظیفه مینمود، ولی از نظر فکری، همانند فری از نظریه های علما و دانشمندان علوم طبیعی متاثر شده بود. چنانچه «وی با الهام از اصل انتخاب طبیعی داروین قانون مشهور خود به نام قانون انطباق را وضع میکند. [مطابق آن] هرگاه عضوی از جامعه خود را با شرایط آن سازگار نسازد، مطرود است»(پرادل، ۱۳۹۲، ص ۱۰۸). با این تحلیل میتوان تأکید داشت که اندیشههای حقوقی گاروفالو، از دو جنبه اساسی آب خورده است: نخست، تجربیات شخصی و حرفه اش، دوم؛ تاثیر پذیری از اندیشههای علوم طبیعی و علوم انسانی.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 05:44:00 ب.ظ ]
|